برگه:حکایات و خانواده‌ی سرباز.pdf/۱۷

این برگ نمونه‌خوانی شده ولی هنوز هم‌سنجی نشده‌است.

از مبحث این مسابقه درگذرید

شاهد هستم که هر دوتان مثل خرید.


۳ مرداد ۱۳۰۸


انگاسی


خواست انگاسی ابله که به ده

زودتر برگردد از جای رمه،

بی‌خبر از ره دوراندیشی

ز رفیقان، همه، گیرد پیشی.

دید کان ابر سبک خیز ترک

از خر اوست بسی تیز ترک.

از فراز کمر کوه بلند

جست و پا بر سر آن ابر افکند.


بعد چون شد، نه به کس مکتوم است،

من نمی گویم و پر و معلوم است.

بینوا شوق سواری بودش

شوق، ره سوی عدم بنمودش.

هر که برگشت به ده از ره گشت

او ز ده رفت و دگر بازنگشت.

زود می خواست به مقصود رسید

تا ابد چهره ی مقصود ندید.