برگه:حکایات و خانواده‌ی سرباز.pdf/۲۱

این برگ نمونه‌خوانی شده ولی هنوز هم‌سنجی نشده‌است.

میرداماد


میرداماد، شنیدستم من،

که چو بگزید بن خاک وطن

بر سرش آمد و از وی پرسید

ملک قبر که: «من ربک؟ من.»


میر بگشاد دو چشم بینا

آمد از روی فضیلت به سخن:

اسطقسی ست- بدو داد جواب –

اسطقسات دگر زو متقن.


حیرت افزودش از این حرف ملک

برد این واقعه پیش ذوالمن

که: «زبان دگر این بنده‌ی تو

می دهد پاسخ ما در مدفن.»


آفریننده بخندید و بگفت:

«تو به این بنده‌ی من حرف نزن.

او در آن عالم هم، زنده که بود،

حرف‌ها زد که نفهمیدم من!»


لاهیجان ۱۶ اردیبهشت ۱۳۰۹