این برگ نمونهخوانی شده ولی هنوز همسنجی نشدهاست.
همه خفته بیزحمت کار و رنج
بغلتیده بر روي بسیار گنج
نیارندکردن از این ره گذر
ندارند از حال شیران خبر.
چهاند این گروه؟
بریزم اگر خونشان را بهکین
بریزد اگر خونشان بر زمین
همان نیز باشم که خود بودهام
به بیهوده چنگال آلودهام.
وز اینگونه کار؛
نگردد در آفاق نامم بلند
نگردم به هر جایگاه ارجمند.
پس آن به مرا چون ازایشان سرم
ازاین بیهنر روبهان بگذرم.
کشم پای پس.
از ایندم ببخشیدتان شیرنر
بخوابید ای روبهان بیشتر!
که در ره دگر یک هماورد نیست
به جز جانورهای دلسرد نیست.
گه خفتن است.
همه آرزوی محال شما
به خواب است و در خواب گردد روا
بخوابید تا بگذرند از نظر
بنامید آن خوبها را هنر؛
ز بیچارگی.
بخوابید ایندم که آلامِ شیر
نه دارو پذیرد ز مشتی اسیر
فکندن هر آنراکه در بندگیست
مرا مایهی ننگ و شرمندگیست.
شما بندهاید!