از پدرم و عمو شنیدهام و اعتمادالسلطنه در صدرالتواریخ نوشته است در شب عروسی ناصرالدین میرزا که در ۱۲۶۱ چلهٔ تابستان بوده و میبایست شاه بشهر بیاید از حاجی میخواهد که دعا کند که هوا خنک بشود. حاجی قدری بخودش بد میگوید که من چه کارهام، در آن شب هوا بقدری سرد میشود که احتیاج به خرقه میافتد. حاجی مرید ملاعبدالصمد همدانی بود که در کربلا شهید شد، زن و بچهٔ خود را به حاجی سپرده بود که به همدان برساند و گفته بوده است در عوض عاقبت را میخواهی یا دنیا را؟ میگوید به دنیا میشود عاقبت را ساز کرد و بزحمت کسان ملاعبدالصمد را به همدان میرساند. پسر میرزا سلیم ایروانی است و بی فضل نبوده است به تبریز میآید و معلم محمدمیرزا میشود. اعتمادالسلطنه در صدرالتواریخ نسبت علم نیر نجات بوی میدهد باز اعتمادالسلطنه مینویسد که به فوت عباس میرزا و فتحعلی شاه خبر داده بوده است
وصلت با شاهرخ بگ رضا قلی خان در چاله میدان سکنی داشته و با شاهرخ بگ همسایه بودهاند، دختر شاهرخ بگ را برای علیقلی خان میگیرند شاهرخ (محمدمهدی) پسر حاجی علی وی پسر حاجی کریم او پسر محمد مهدی سلطان بوده است ساکن لالان هشت فرسخی در شمال تهران. بروایت شاهرخ بگ که مردی خوش تقریر و خوش سیما بود و هروقت نزد والده میآمد ما دور او جمع میشدیم، آقا محمد خان درآمد و شد بین استراباد و تهران گاهی میهمان حاجی سلطان میشده است و دوستی داشتهاند حاجی محمد مهدی خود را از اولاد مالک اشتر میدانسته و نوادهٔ او مالکیان بروز کردهاند، نوبتی که آقا محمدخان از طهران به استراباد میرفته ابراهیم نامی پسر عموی حاجی محمد مهدی تیری بطرف او رها میکند و به سواری که پیشاپیش خان حرکت میکرده میخورد و در میغلطد خان راه کج میکند و به لالان نمیآید. در موقع دیگر که به دیدن حاج محمد مهدی میآید ابراهیم را از او میخواهد، متعذر به انتساب میشود، مقرر میگردد اگر او را بچشم دید به طهران بیاورد. ابراهیم روز عیدی به مجلس محمد مهدی در میآید او را توقیف میکنند با خود به طهران میآورد آقا محمد خان میخواهد بند از بند او جدا کند حاجی مهدی الحاح میکند حکم میشود چند بند از پای ابراهیم جدا کنند که قسم خان مجری شده باشد.
از حاجی کریم چیزی نمیدانم پسرش حاجی علی سه پسر داشته است محمدمهدی (شاهرخ) کاظم و باقر و یک دختر که عیال حاجی محمد قلیخان صارمالملک شاطرباشی ناصرالدین شاه بوده و منصب او به علیخان شاطرباشی رسید. حاجی علی رئیس قراولان خاص بوده محمد مهدی را هیجده ساله بوده است که بخدمت فتحعلیشاه میآورد و درعداد پیشخدمتان منسلک میگردد. میرزا کاظم را دیدهام مردی موقر و محترم بود، میرزا باقر خللی در دماغ داشت.
بروایت مستشیرالملک پسر میرزا کاظم برادر شاهرخ محمد مهدی در اندرون علیشاه غلام بچه بوده است، وقتی پیغامی از طرف علیشاه برای فتحعلی شاه میبرد شام از برازندگی و لطف تکلم او خوشش میآید و بخدمت خودش میخواند ابوطالب کاشانی هم از پیشخدمتان طرف توجه بوده است شاه از محمد قاسم خان ملکالشعراء برای این دو پیشخدمت لقبی میخواهد شاهرخ و فرخ اختیار میشود. در سلامها میبایست این دو جوان لباس جواهر پوشیده طرفین تخت بایستند عباس میرزا نایبالسلطنه این دو پیشخدمت را به خدمت خود میطلبد، فرخ میرود و شاهرخ وفا بخرج داده از خدمت شاه دوری نمیجوید. حق با کدام بود بعدها معلوم شد، او به امارت رسید و کار این بفلاکت کشید.
بیبیجان خواهر مهد علیا زن فتحعلی شاه را بامر شاه به شاهرخ میدهند دختر مهد علیا خرم بهار خانم (احترامالدوله) را به فتحعلی خان صاحبدیوان دادند و از آن روی ما با صاحبدیوانیان قرابت داشتیم. شاهرخ از بیبیخانم پنج اولاد پیدا کرد سه پسر و دو دختر نجفعلی خان، رضاخان، غلامحسین خان، از دو دختر شاهرخ فرخنده خانم را علیقلی خان ابوی گرفت و دختر دیگر مرضیه خانم را پس از دختر آقا جونی تجریشی جعفرقلی خان عمو، انتساب ما با تجریشیها از اینروست.