برگه:خاطرات و خطرات.pdf/۳۱

این برگ نمونه‌خوانی شده ولی هنوز هم‌سنجی نشده‌است.
خاطرات و خطرات
۱۷
 
مقدم دو پسر و سه دختر سیمنس سپس از دست راست اول و سوم آشنایان دوم و چهارم کنراد و والتر پسران دیتریشی

میکرد روزی وارد اتاق شدم مشغول حساب بودند سیصد هزار مارک بگوشم خورد مرا خواست گفت برادر تأمین است توهم باید مثل او باشی مبادا آنچه شنیدی به بچه‌های من بگوئی اگر آنها بدانند لقمهٔ نانی دارند درست پی تحصیل را نخواهند گرفت. از خانم چهار یادگار دارم که روزهای تولد من یا اعیاد بمن داده است. تولد من در سنهٔ ۱۲۸۰ قمری هفتم شعبان بوده‌است مطابق ۱۲ اکتبر در سویس بودیم دواتی بمن داد که در جعبهٔ چوبی است بوضع عمارات سویسی دو تصویر آب و رنگ یکی دسته‌گلی است نه از آنجمله که بآب میدهند یکی اسم خودش است آماندا (Amanda) که دوستی حروف آنرا از گل ساخته و باز دایرةالمعارفی در دو جلد.

نوبت سربازی پسر سوم او کنراد رسید پسر دومش والتر فتق داشت. پسر اولش هم پیسی بار آورده بود. کنراد بگمان فوج دوم گارد بنام یوسف دوم امپراتور اتریش رفت در معرفی گفته بودند دیتریشی دیگری هم داشتیم گفته بود برادر من بود گفته بودند از او چندان راضی نبودیم گفته بود بهمین جهت من باین فوج آمدم که بدی‌های او را تلافی کنم بقسمی خدمت کرد که نایب افتخاری شد تحصیلاتش در فیزیک بود و معلم فیزیک شد.

قضاوت وقتی از صندوق مادام یک قطعه اسکناس صد مارکی کم شد، در خانه نه نفر بودیم و دو خدمتکار خانم از ماها استفسار کرد بنظرم غریب آمد معلوم بود که کار یکی از دو خدمتکار است که مراقب خدمت اطاقها است صد مارکی دیگری نشان کردند و همانجا گذاردند آنهم مفقود شد مقارن بود با شب یکشنبه که یکی از خدمتکارها مرخصی داشت دیگری را هم فرمانی بشهر دادند قفلها همه دو کلید دارد یکی نزد صاحب خانه است درب صندوقهای آنها را گشودند صد مارکی نشان‌دار عیناً و از صد مارکی دیگر نود و چهار مارک موجود بود بجای خود گذاردند و درب را بستند روز دیگر از تأمینات مأموری خواستند مأمور