کلمات فرانسه بکار میبرد و فارسی را بلهجهٔ فرانسه ادا میکرد. اعتضادالسلطنه وزیر علوم نوبتی چوبش زد که کلمات را درست ادا کند و امروز صحافباشی بسیار شدهاست. از یکطرف کلمات فصیح رایج عربی را که نسبت به فارسی حکم لاتینی را به السنه اروپائی دارد ترک میکنند از طرف دیگر فرهنگستان مرکبات ناهموار و ناهنجار میسازد و روزبروز کلمات اجنبی تداول مییابد و گزیری هم نیست، چه تکمیل زبان همدوش با تکمیل علم است و قبول بسیار از اصطلاحات ضروری، منتها از حد تجاوز میکنند.
بنای مدرسهٔ
دارالفنون ۱۲۶۶
جای مدرسه دارالفنون از مؤسسات میرزا تقی خان امیرکبیر است؛ در وقعهٔ شیخ عبیدالله ناصرالدین شاه مکرر بر فوت امیر تأسف خورده است و مکرر خوانده است.
مرد خردمند هنرپیشه را | عمر دو بایست در این روزگار | |||||
تا بیکی تجربه آموختن | در دگری تجربه بردن بکار |
من قتل میرزا تقی خان را به ناصرالدین شاه نسبت نمیدهم، زیرا میرزا آقاخان بتدلیس با کمک بعضی شاهزادگان و رجال حتی میرزا یوسف مستوفیالممالک بروایت صدرالتواریخ و مادر شاه دستخط از شاه گرفت، شب شاه پشیمان شد، فرستاد میرزا علیخان تا مرا نبیند نرود گفتند شبانه رفته است. اعتمادالسلطنه در صدرالتواریخ مینویسد که میرزا آقاخان قتل امیر را شرط قبول صدارت کرد. میرزا تقی خان مردی با عزم و حزم بوده نظر صائب داشته، در چهار سال زمامداری قلب ماهیت اخلاقی کردهاست، تسویهٔ بودجه نموده، توجه بمعارف داشته، فتنهٔ سالار را نشانده، اشاعه عدالت نموده است.
یکدو حکایت از آنچه مستقیما شنیدهام یاد میکنم و مشت نمونه خروار است.
جدم رضاقلی خان را خواست، گفت میخواهم شما را به خوارزم بفرستم[۱] «۱۲۶۷» فرستاد باید فرستادهای باقیش را میدانی. روز دیگر فراش خلوتی دو هزار اشرفی بمنزل رضا قلیخان میآورد و پاکتی در دستور حرکت، در آن وقت رسم بودهاست با جبهٔ سرخ نزد بزرگان میرفتند و کمونیست هم نبودند. دو هزار اشرفی را پدرم تحویل میگیرد، آنچه میخواهد بیست اشرفی بحامل بدهد قبول نمیکند میفرمودند گفتم در خانه ما کسی جز تو و من نیست، گفته بود قبل از آنکه من بدرب خانه برسم این دیوارها باو خبر میدهند. از بدبختیهای این دوره است که دیوارها هم لال شدهاند.
در راه استراباد صدمهای به پدرم وارد میاید، میفرمودند در کاروانسرایی روی سکو نشسته بودم و فکر میکردم که اگر در تهران روزی یکتومان داشتم حاجت باین زحمات نبود و این را در شکر از نعم خداوند همیشه بیاد میآوردند، سیدی در غرفه بوده آواز میدهد ای جوان سرشانرا بلند میکنند میگوید این فکرها را مکن درست میشود.
از سعداللهبگ یوزباشی شنیدم، قراسورانهای راه قم که در اداره او بودهاند شب در حوض سلطان قافله ای را میزنند، جزو اموال بقچهٔ شالی بودهاست. شبانه خبر به سعداللهبگ میدهند، میگوید قبل از آفتاب باید بقچه را بیاورید، می آورند؛ بمنزل امیر میبرد در حیاط راه میرفته است میپرسد چه مطلب داری قضیه را میگوید، میفرمایند بقچه کجاست میگوید حاضر است امر میکند بصندوقخانه بدهد، چیزی نمیگذرد تاجری میآید و شکایت میکند، میفرمایند برو انگ لها را بیاور میآورد صندوقدار را خواست دستور داد انگها را ببیند، اگر مطابق است شالها را رد کند و رد میکنند.
برگشتن هرجومرج زمان حاج میرزا آقاسی به این انضباط جز قلب ماهیت چیست؟ میتوان
- ↑ آنا نیاز محرم از طرف محمد امین خان که خود را خوارزم شاه میخواند برای نبریک و عرض تهنیت آمدهبود، شرفیاب شده مورد مرحمت گردیده، رضا قلی خان جواب گوی آن مأموریت بود.