میرسد بخیال آنکه روی سیم را روی بکشند. پدر مکه در آن وقت کتابدار بودهاست اعتضادالسلطنه وزیر علوم را متوجه میکند که مبلغ صرف خواهد شد و نتیجه بدست نخواهد آمد، مأمور بانجام این خدمت میگردد، از شهر به کرج سیم میکشند و حرف میزنند.
اول سیم بدست پدرم تا زنجان کشیده شد و بعد تا تبریز امتداد یافت. بدوا پدرم تلگرافچی مخابرات بودهاست. شاهزاده در خرج بیمبالات ، به رشتهٔ انگلیس از بابت مخابرات خارجه مقروض میشود، مطالبه میکنند؛ در این موقع پدرم تحویلدار بودهاست، میخواهند بعهده او وارد بیاورند. حکم میشود مستوفیالممالک بحساب برسد، با حمایت شاهزادگان درجه اول از اعتضادالسلطنه، فرهادمیرزا و غیره چهل و پنج هزار تومان گردن شاهزادگان را میگیرد. ضمنا معلوم میشود در تلگرافخانه منافعی هست و حساب پدرم درست. ناصرالدین شاه تلگرافخانه را مستقیما به پدرم میسپارد (۱۲۹۳) با روابطی که بین خانواده ما و شاهزاده بوده است، پدرم بدستور وزیر علوم عریضهای به شاه عرض میکند و با ریاست شاهزاده تعهد نظم، شاه دستخط میکند تلگرافخانه اختصاص بخودمان دارد به سرتیپ که آنوقت شهرت انحصاری بیدرم داشته واگذار فرمودیم. آن قرض شاهزاده را بدهم که تلگرافخانه بالمقاطعه به او بازگذارده میشود بمرور میپردازد و سند اقساط را به شاهزاده تقدیم میکند. قبض آخر در مجلسی بودهاست که شاهزاده معتمدالدوله، حسامالسلطنه و غیره میهمان پدرم بودهاند.
حسامالسلطنه خرقهٔ خود را که ابرهٔ آن در ضبط بنده است بدوش پدرم میاندازد. دوستی خانوادگی ما با شاهزاده علیقلی میرزا محفوظ میماند و بعد از او پدرم حق دوستی را نسبت به محمدحسن میرزا پسر آن مرحوم همیشه رعایت میکرد. تلگرافخانه اول ادارهٔ منظم ایران بود و بنا بر صحت اساس امروز هم بانظمترین ادارات است و مخابرات محل اطمینان. اساس دو اداره مربوط بخانوادهٔ ماست؛ وزارت معارف و وزارت تلگراف و پدرم از هر دو نظر طرف اطمینان شاه بود.
بقیه از صفحه قبل
زین همرهان سست عناصر دلم گرفت | شیر خدا و رستم دستانم آرزوست |
من در پاریس بر سر قبر او رفتم و نمره گرفتم، بصورت درختی سر از قبر بیرون آورده بود.باز حکایتی از باقر خان بیادم آمد. نوکری داشت سولقانی ، پیشنهاد کرد که عدهای گوسفند بخرد در سولقان بچرند و فایده بدهند. شصت رأس گوسفند خریدند. پس از چندی خبر آوردند که گوسفندها مشعله دم شدند، از معنی اصطلاح پرسیدند گفتند یکی از پرتگاهی افتاد دیگران بخیال آنکه راهی است دنبال او دویدند و پرت شدند. نتیجهٔ عمل این شد که معنی مشعلهدم را فهمیدیم و نتیجه گوسفندداری را. آنجا که صاحب مال بالا سر مالش نباشد غالب مساله مشعلهدم در کار میآید. از هر کاری هرکس نمیتواند سود ببرد باید باهلش باز گذارد.