این است که اگر ایدئولوژی داشته باشیم، مسلما، بیدرنگ، پس از مرحله موفقیت ایدئولوژیکی، موفقیت ایمانی –که قطعی است- خودمان تولید کننده بزرگترین تمدن خواهیم بود اما اگر کمبود فکر احساس نکنیم، اگر مسئله ایمان، مسئله ایدئولوژی، مسئله راه برایمان حل نشود، آن را فرانگیریم، و نیاز به آن را احساس نکنیم، همواره در مسیر اخذ تمدن اروپائی خواهیم ماند و همواره نیازمند و برده مصرف کننده تولید کنندگان دیگر. و از اینجاست که روشنفکر امرو، در کشورهای عقب مانده هرجا که هست، چه آمریکای لاتین، چه آسیای دور، چه خاورمیانه نزدیک فرق نمیکند. زیرا به قول فاتون، جامعههای عقب مانده یک سرنوشت مشابه دارند، یک نیاز ویک انتخاب مشابه، زیرا در برابر قدرت مشابه قرار گرفتهاند، و در برابر یک زمان مشترک -یا باید "فکر" را اول انتخاب کنند و یا "تمدن بدون فكر" را. مقصود از "تمدن" آن چیزی است که متمدنها عرضه میکنند. سابقه و تجربه بیست سی سال اخیر و حتی چهل پنجاه سال اخیر هم نشان داده است که جامعههایی که از یک راه ایدئولوژیکی شروع کرده اند، و بعد از کسب خودآگاهی و آگاهی اجتماعی، به حرکت درآمدهاند، امروز در ردیف قدرتهای تمدن ساز جهانند. اما جامعههایی که به تقلید سریع از تمدن غربی پرداختند، بی آنکه دارای یک
برگه:خودآگاهی و استحمار.pdf/۱۳
این برگ نمونهخوانی شده ولی هنوز همسنجی نشدهاست.