برگه:خودآگاهی و استحمار.pdf/۲۷

این برگ نمونه‌خوانی شده ولی هنوز هم‌سنجی نشده‌است.

-فقیر است.

-فقیر کیست؟

-انسان نیازمند و محتاجی که تمام وجودش کاسه گدایی است برای طفیلی بودن نزد این و آن، تا اینکه فقط شکمش را سیر کند.

این چهار تا ضربه به این آدمی که در آرامش مطلق، در رفاه مطلق، در سیری و برخورداری مطلق از همه چیز، در "جهل مطلق"، در یک بهشت چریدن و ناآگاه بسر می‌برد، این چهار تا ضربه ناگهانی و بیرحمانه، که نه شاهزاده میشناسد و نه بودا و نه ...، او را به خود می‌آورد. ناگهان می‌فهمد که در چه سعادت کثیفی، و درچه لذات پوچی به‌سرمی‌برده ، و چه چیزهای او، چه سرمایه‌های ناشناخته او، در زیر این هیاهوی لذت‌های دروغین مجهول مانده! ... عصیان می‌کند، آن چیزی که تنها آدم می‌تواند بکند. از همه آنها فرار می‌کند، تنها همچون "کرگدن" سفر می‌کند. بی دغدغه و بی حسرت بازگشت. و بی آنکه به هیچ تشنگی، و نیازی به زندگیی که در قصر بنارس داشت بیندیشد! آزاد! آزاد!(۱) همچون انتهای درختان خیزران ، از هر


(۱) این جملات از خود بودا است.