ندیده بگیرد که اسلام یا فکر قومی یا وفاداری به میراث در طرز رفتار مردم عادی تا چه عمقی فرو رفته است و آخر چگونه بایست این منطق مضاعف اثر بخش بودن و در عین حال طبق سنت بودن را یا خصوصی ماندن و در عین حال دنیایی بودن را حل کرد؟»[۱]
میبینید که جواب این سؤال را ما نیز باید بدهیم. و آیا در این دفتر پس از این همه پرگویی قدمی به جستجوی جواب این سؤال اصلی برداشته شده است؟
اکنون بپردازم به بحث درباره وضع روشنفکران در دمواکرسی۔ های تودهای در این زمینه کار آسانتر است چرا که نه دست و پای آدم بسته است و نه میتوان از بیخبری و بریدگی رابطهها نالید. بهترین سند در این زمینه به فارسی هم ترجمه شده است. از چیلاد میلوش نویسنده لهستانی لیتوانی الاصل که در ۱۹۰۱ گزارش کوتاهی در این زمینه به کنگرۀ آزادی فرهنگ فرانسه داده و گرچه امروز پس از آن استالین زداییها باید قضایا جور دیگری باشد اما به علت قضایای مثلاً چکسلواکی در همین تابستان ۴٧ یا پیش از آن در محاکمات سینیاوسکی (آرشاک) و دانیل - در خود شوروی - و محاکمه میخوائیل میخوائیلوف یا جیلاس در یوگسلاوی - و نمونههای فراوان، دیگر آدمیزاد حق داردگمان کند که اوضاع هنوز برهمین منوال است که چیلاد میلوش خبر
- ↑ ترجمه شد از ص ۶۸۴ کتاب مصر، امپرئالیسم و انقلاب» به قلم ژاك برك. این هم اسم و رسمش به فرانسه L\'Egypte، imperialisme et révolution. par Jacques Berque، Gallimard، Paris ۱۹۶۷.