برگه:در خدمت و خیانت روشنفکران (جلد دوم).pdf/۱۵۱

این برگ نمونه‌خوانی شده ولی هنوز هم‌سنجی نشده‌است.

به کوبیدن مذهب به اسم ارتجاع و کوبیدن حکومت به اسم استعمار. و این کوبیدن‌ها ادامه دارد تا پس از حل اجباری قضیه نفت و آن بگیر و ببند‌ها که تا روشنفکر می‌آید بفهمد چه شد که داغ و درفش شروع شده است و اعدام‌های دستجمعی و روزگاری است که نه بر مرده، بر زنده باید گریست و اکنون از آن ماجرا پانزده سالی است که می‌گذرد که در آن روز به روز به روشنفکر سخت‌تر گرفته‌اند و مهار‌ها را روز به روز تنگ‌تر کرده‌اند و با بهترین روش‌های موجود در عالم که چه در اسپانیا چه در اسرائیل و چه در دموکراسی ‌های توده‌ای بار‌ها آزموده شده چنان سر او را با پنبه می‌برند که نه تنها خون نمی‌آید بلکه خود او هم نمی‌فهمد چه شد که از دار دنیا رفت. و اکنون این چنین است که آن همه آزادگان سینه چاک گویندگان رادیو از آب در آمده‌اند یا هر یک برگوشه‌ای از این سفره یغما اصل و فرع روشنفکری را فراموش کرده‌اند و مقاطعه کاری می‌کنند و آن عده قلیل که هنوز به عهد خود وفادارند یا در تبعیدند یا در زندان یا فریاد بی‌رمق می‌زنند و مردم همچنان بی‌اعتنا به سرنوشت‌ایشان که خود به سرنوشت مردم بی‌اعتنا بودند و روحانیت نیز مبغوض حکومت و تأسیساتش و پیشوایان مذهبی در تبعید یا خاموش و همه چیز حکومت و همه جا و همه چیز حکومتی و فرمایشی و طبق دستور و زینتی و تازه همه جا انقلاب! دیگر قیامت قیامت است.

اصلاً من نمی‌دانم که در آن دوره بیست ساله پیش از شهریور چه به روزگار روشنفکر ایرانی آوردند که بازار روشنفکری پس از