سبک کننده باشد بار کاغذ پرانی و گزارشنویسی از هنگ به فرمانداری و از آنجا به دادگستری و به عکس را - البته که یک روشنفکر است همچنان که یک ژاندارم، ساده نوعی کارگر نگهبان راه است. و پیدا است که در مجموع قضاوتی که درباره نظامیان میکنیم، توجه اصلی به دور یا نزدیک بودنایشان است از طفیلیگری بخصوص در حوزه اجتماعی معینی که به طفیل پول نفت حتی، یک معلم یا استاد عادیاش دست کم سه برابر همکار هندی خود مزد میبرد. به هر صورت با آنچه گذشت میتوان به احتیاط حکم کرد که هر افسر پلیس یا ژاندارمری یا، نظامی به همان نسبت که خادمی از خادمان امور کشوری است و به همان نسبت که غرض اصلی از کارش و نیت باطنی شخص او نظم و نسق دادن است به زندگی همشهریان و باری از مشکلاتایشان را برداشتن یا خدمتی به پیشرفت امر خدمات عمومی ، کردن به همان حد یک روشنفکر. است به تعبیر دیگر هر نظامی به همان نسبت که خود را خادم و حافظ نظم متکی به دموکراسی و خالی از رعب، بداند به همان نسبت روشنفکر است. اما به همان نسبت که عامل سلطه و ارعاب و حافظ نظم خالی از دموکراسی و ابزار کین توزی نسبت به مردم[۱] باشد از روشنفکری به دور است.
- ↑ و جالب اینکه برگزیدن و برکشیدن کودکان خانواده ندیده پرورشگاهی و گماشتنایشان در مقام مدیریت قوای تأمینی تازگیها باب شده است. بخصوص که حمله چتر بازان به دانشگاه در ۱۳۳۹ بسیار کاری و مؤثر از آب در آمد. حکومتها با تکیه به بیریشهها از طرفی بیچون و چراتر فرمان میدانند و از طرف دیگر کین توزیهای باطنی فرزندان مهر نچشیده اجتماع را در مسیر معین میاندازند برای روز مبادا و الخ...