چون کاوه آهنگر و فریدون و پطر کبیر نام میبرد که در راه حفظ و ازدیاد شرف ملت خود هزاران زحمت و مشقت را برخود هموار میکنند [...] و سرانجام عبد الرحیم طالب اوف (متوفی ۱۳۳۰ هـ. ق) از روشنفکران آغاز مشروطیت، ایران هر جا که در نوشتههایش کژ دینی ایرانیان را در شمار علل تیره روزی و ستمدیدگیایشان میداند، سخنش به مصلحان مذهبی غرب بیشتر شباهت دارد تا به ملحدان انقلابی. مثلاً آنجا که از ارنست رنان صحبت میآورد که دین حق آن است که عقل او را قبول کند و علم او را تصدیق کند یا برطبقه روحانیان نصاری میتازد که خود را وکیل خدا میدانند...»[۱]
ملاحظه میکنید که راهها بدجوری عوضی است.
شاید بتوان سید جمال الدین افغانی را در این زمینه صاحب بینش و شعوری بیشتر از دیگران دید؛ اما حتی او به جای اینکه بنشیند و طرح نوعی تجدید نظر را در جزء و کل مسائل مذهبی بریزد (به فرض اینکه چنین رفرمی به تقلید از لوتر در حوزه تشیع لازم و عملی باشد)، بیشتر عمرش به عنوان یک محرک (آژیتاتور) سیاسی و مذهبی عمل کرده است نه به عنوان بنیان گذارنده چنان رفرمی که رفتار شخصی او ادعایش را حکایت می. کرد اجازه بدهید در تأیید همین مطالب نظر یک متفکر مسلمان را از آن سوی مغرب اسلامی بیاورم تا بعد بتوان به نتیجهای رسید:
«تجدید نظرکنندگان مسلمان، اروپا را همچون سرمشق و
- ↑ نقل شد از صفحه ۶ تا ۸ مجله «نگین» ۳۱ مرداد ۱۳۴۷، از مقاله «دین و دنیا» به قلم دکتر حمید عنایت.