برگه:دیوان اطعمه.pdf/۱۶

این برگ نمونه‌خوانی شده ولی هنوز هم‌سنجی نشده‌است.
۹
ابو اسحاق


از در در آمد و کفت که بغایت بی‌اشتهایم و ممتلی شده‌ام چاره چیست. کفتم چون آنکس که پیش حکیم رفت و کفت عنّین شده‌ام از برای او الفیّه و شلفیّه ساخت چون او بخواند در حال دخترکی بکر در کنار کشید. من نیز از برای تو رسالهٔ سفرهٔ سازم که چون یکبار بخوانی اشتهایت پیدا شود. پس از برای خاطر او کمری بر میان جان بستم و بآتش سعی در دیک اندیشه طعامی بحوایج ترصیع وتصنیع پختم. و در تنور تفکر بخمیر مایهٔ تدبیر نانی که با قرص آفتاب در جهانکیری پهلو میزد بستم. و در مقام تفاخر میکویم «بیت»

  خوانی کشیده‌ام ز سخن قاف تا بقاف همکاسهٔ کجاست که آید برابرم  

و نام این سفره کنزالاشتها کردم. بدان سبب که آن روز عید فطر بود و در آن روز اکل و شرب بسیار است و سبب نزول این نسخه درین قطعه یاد میشود. «قطعه»

سبب نزول سفرهٔ کنزالاشتها

  کوش و هوش و دل و جان یکنفسی با من دار تا بدانی که غرض چیست مرا زین اشعار  
  دلبری هست مرا لب شکر و پسته دهان کل رخ و سرو قد و سیم‌تن و لاله عذار  
  دوش آمد ببرم همچو مریضی کفتا ممتلی کشته‌ام و چاره بجویم زنهار  
  اشتهایم نبود هرچه مرا پیش آرند بیم آنست کزین غصه بکردم بیمار  
  کفتمش این مثل اوست که عنّین شده بود رفت و کرد او مرض خود بحکیمی اظهار  
  آن حکیم از جهت رغبت شهوت راندن ساخت الفیّه و شلفیّه برای آن یار  
  چند صورت بقلم کرد مصور زن و مرد جمع کرد آن زن و آن مرد بشکل بسیار  
  مرد عنّین چو بدیدش بشدش زود نعوظ در زمان دختر بکری بکشید او بکنار  
  من دکر بهر تو یک سفره بسازم اکنون کاشتها آوردت کر تو بخوانی یکبار