برگه:دیوان اطعمه.pdf/۱۷

این برگ نمونه‌خوانی شده ولی هنوز هم‌سنجی نشده‌است.
۱۰
دیوان اطعمهٔ مولانا


ابتدای سخن

  ابتدا میکنم این سفره بنام رزّاق که کریم است و رحیم است و غفور و ستّار  
  چند فصلی صفت نعمت او خواهم کرد تا بجان شکر بکوئی تو یکی را ز هزار  
  (فصل اول) صفت آش دقیقت کویم دق نکیری بمن خستهٔ مخمور نزار  

شیخ سعدی فرماید

  بامدادان که تفاوت نکند لیل و نهار خوش بود دامن صحرا و تماشای بهار  

در جواب او کوید

  بامدادان که بود از شب مستیم خمار پیش من جز قدح بورک پر سیر میار  
  وصف تتماج پر از قلیه چه شاید کردن که بهر برک نبشت است هزاران اسرار  
  کر ز ماهیت ماهیچه بکویم رمزی نخوری رشته که این نیست چنین پیلس وار  
  بر سر خوان چو بیابی قدح جوش بره سیخ چوبین برخش زن که بود با کل خار  
  خاله بی‌بی چو ترا میل طبیعت باشد عمّه خاتون بنهد بهر تو طشتی بر بار  
  رشته پولاد چو پا بر سر این سفره نهد نرکی در قدمش سیم و زر آرد بنثار  
  صحن کاچی چو پر از روغن و دوشاب بود نرساند بکلو لقمهٔ آن هیچ آزار  

(فصل ثانی) نکران شو که چه خواهم کفتن

یکزمان بر سر این سفره حضوری پیش آر

  شوربا چند خوری دست بکندمبازن که حلیم است برای دل و جان افکار  
  ماستبائی که پر از لحم مهرّا باشد روغن سبز برویش شده چون خطّ نکار  
  کشکبا کرچه غلیظست تریدش باید پند ما کوش کن و در عمل آور زنهار  
  چه لطیفست بصبحی قدح شیر برنج در زمانی که کند دایه ز خوابت بیدار  
  کر بدانی که چه نرمست کدوبا بوجود نخوری هیچ دکر تا بود آن در بازار  
  کر تو خواهی نخودآبی هر که ترا سود دهد زعفران با عرق کل ببر انجا در کار