میان جادهٔ مشهد، کنار سقاخانه «دهنمک»، جمعیت انبوهی از مرد و زن جلو پردهای که بدیوار بود، میان برف و گل، جمع شده بودند. روی پرده که از دو طرف لوله شده بود فقط تصویر «مجلس یزید» دیده میشد: تختی بالای مجلس زده بودند و یزید با لباس و عمامه سرخ روی آن جلوس کرده مشغول بازی نرد بود. پهلویش تنگ شراب و سیب و گلابی در سینی گذاشته شده بود. یک دسته از اسرای صحرای کربلا با عمامههای سبز گردن کج و حالت افسرده، زنجیربگردن، جلو یزید صف کشیده بودند. سه نفر سرباز سبیل از بناگوش دررفته هم پر سرخ به کلاهشان زده، شمشیر برهنه در دست گرفته، با شلوارهای چاقچورمانند پفکرده، که در چکمه فرو کرده بودند، بحالت نظامی کشیک میدادند.
جوان پردهدار شال و عمامهٔ سبز، عبای شتری مندرس و نعلین گلآلودی داشت. بنظر میآمد الگوی لباس خود را از مد لباس اسرای روی پرده برداشته بود. قوزک پایش سرخ کبودرنگ مثل چغندر سرمازده، از پشت زیرشلواری بیرون آمده بود. صورت چاق و سرخ او مثل صورت قمر بنیهاشم از جوش غرور