برگه:مجمع التواریخ میرزا محمدخلیل.pdf/۱۰۰

این برگ نمونه‌خوانی نشده است.

بعضی اسباب دیگر که باعث انزجار خاطر سپاه و رعیت بود از او بوقوع انجامید که باعث توحش امرا و یأس ایشان گردیده معلوم نمودند که سرداران ممالک ایران اطاعت شاه‌رخ میرزا را نخواهند نمود و طوایف الملوک خواهد شد چنانچه ان شاء اللّه العزیز در ذکر احوال شاه سلیمان ثانی تحریر خواهد یافت.

بقولی امرا همگی به هیئت اجتماعی تخمینا یک پاس از شب گذشته به دولتخانۀ پادشاهی رفته شاه‌رخ میرزا را گرفته در ارگ محبوس نمودند و بهمان گرمی به خانۀ آن حضرت آمده کیفیت احوال را بیان نمودند. آن حضرت در جواب گفتند که مرا داعیۀ سلطنت نیست شما چرا این عمل نمودید، من از این کار شما بیزارم و من مرد گوشه‌نشینی هستم، مرا کاری بامر سلطنت نیست، این کار از من برنمی‌آید.

بعد از ردوبدل بسیار و تکرار بیشمار کار به اینجا رسید که صریحا گفتند که هرگاه شما قبول سلطنت نخواهید نمود هر فتنه و فسادی که رو نماید وزر و وبال آن در رقبۀ شما خواهد بود.

آن حضرت چون کار را بدین منوال مشاهده نمود فرمود که انا للّه و انا الیه راجعون در ماه ربیع الأول در ساعت خوب جلوس خواهیم نمود. گفتند که چون امری که مقدر بود بوقوع انجامید هرگاه در جلوس تعویق شود بسا فتنه و فساد برپا خواهد شد، انسب و اولی همین است که بر تخت سلطنت جلوس فرموده اجرای امورات فرمائید.

غرض اصلی از این تحاشی و اظهار اکراه این بود که شاید دفع الوقتی بعمل بیاید که باعث مخلصی از این مهلکه گردد اما سخنان آن حضرت هیچ منشأ اثری نگردیده آخر الأمر از ایشان اقرارنامه و وثیقۀ بطریق مچلکا طلب نمود که مقید بقید قسم قرآن باشد باین مضمون که مادام‌الحیات سر در خط فرمانبرداری آن حضرت نهاده بجان و دل در جانفشانی و خدمتگزاری حاضر بوده احدی را غیر آن حضرت و اولاد آن حضرت پادشاه و فرمانروای خود ندانیم و سر موئی از حکم او عدول و انحراف نورزیم و هرگاه در ظاهر و باطن خیانتی یا سوء ارادۀ نسبت به خاندان آن حضرت و آن حضرت