برگه:مجمع التواریخ میرزا محمدخلیل.pdf/۱۲۳

این برگ نمونه‌خوانی نشده است.

و نمک‌خوارگی است که ابا عن جد نمک‌پرورده و خانه‌زاد این اوجاقیم و اگر موافق فرمودۀ او بعمل نیاوریم و او را با این پادشاه خود دانیم شب و روز باید در حفظ و حراست جان و ناموس خود باشیم در این حال آنا فآنا مفاسد عظیم و هنگامه‌های لا تعد و لا تحصی متصور است، بیت:


بی‌طمعیم از همه سازندۀ جز تو نداریم نوازندۀ در بین این گذارش جمیع سرداران و لشکریان که در خارج و اطراف دولت‌سرا بودند سوار و پیاده طوعا او کرها خود را به اندرون دیوان‌خانه رسانیده فریاد برآوردند که:


همه بندگانیم خسروپرست من و گیو و گودرز و هرکس که هست باین مضمون که ما را بغیر از عزل شاه‌رخ شاه چاره و علاجی نمانده و نیست، چنانچه یکی از امرا رفته از طویلۀ سر کار خود بر یکی از اسبان خاصه بدست خود زین بسته آورد و آن حضرت را سوار نموده جمیع امرا و سرداران در کمال استعداد در جلو و اطراف مجتمع شده که زیاد بر هشتاد هزار کس بودند از ترک و تاجیک و عرب و کرد و نخی و لالوی و تایمنی، ماورای سکنۀ شهر، آن حضرت را به هیئت اجتماعی داخل چهار باغ که مقر سلطنت است نمودند و به نواختن نقاره‌های شادمانی و شلیک نمودن توپهای رکاب و قلعه و شلیک جزایر خانه و تفنگچیان حکم دادند.

از استماع این خبر شاه‌رخ میرزای بی‌خبر هراسان شده بحرم خود گریخته تصور نمود که شاید ایشان را از این آمدن اراده و مقرر نمودن یکی از پسران ابراهیم خان که برادران عادل شاه و ابراهیم شاه باشند بر سریر سلطنت است که سابقا هر دو را با وجود آنکه از بصارت عاجز بودند در بین راه قلعۀ قلاپور در حرم خود بدست نسوان و خواجه‌سرایان در کمال تفضیح و زجر بقتل آورده بود چنانچه سبق ذکر یافت.

در آن حین آن ظالم از خدا بی‌خبر باتفاق چند کس از خواجه‌سرایان در حالتی که آن مظلومان در مکان خود بی‌خبر بودند و اسلحه و یراقی در نزد ایشان نبود ریخته در آنها آویخته رسن در گلوی آنها انداخته خفه نمود.