برگه:مجمع التواریخ میرزا محمدخلیل.pdf/۳۶

این برگ نمونه‌خوانی نشده است.

قتل و اسر بی‌نهایت نموده بود شیخ بهاء الدین مذکور از غایت درد دین باصفهان رفته۱شکایت تظلم بسیار پیش امرا نموده بود و از نهایت دل‌سوختگی چون مردی حراف و زبان‌آور و واعظ پیشه بود بعضی از سخنان وحشت‌انگیز عبرت‌افزا به پادشاه و امرا و علما و جمیع شیعیان بر زبان آورده بود از عالم آنکه جهاد امریست واجب و احادیث و آیات متکاثرۀ متظافره در تحریض و تأکید آن وارد شده و آنکه پادشاهی عبارت از ترحم و اشفاق و غیرت و حمیت دین است و پادشاه و امرا همه در این زمان بسبب تن‌پروری و راحت طلبی دست از فضیلت این امر برداشته‌اند و همیشه مشغول بفسق و فجور و شنایع و قبایح‌اند و بی‌خبری از احوال رعایا و زیردستان را شیوه و شعار خود نموده‌اند چنانکه مثل شیر غازیخان اوزبک ملعون از بلاد خراسان شصت هزار کس از اناث و ذکور فرقۀ شیعیان از صلحا و عباد و مؤمنین و زهاد و سادات اسیر نموده و هیچ‌کس را از شاه و امرا و سپاه درد دین و غیرت پیرامون خاطر نگذشت که این نفوس محترم را از دست این فرقۀ نواصب بیدین ظالم خلاص نمایند و علما نیز مهر سکوت بر لب گذاشته مطلق در مجلس پادشاه و امرا سخنانی که موجب تنبیه و آگاهی ایشان باشد هرگز بر زبان نیاوردند، این معنی چگونه با دینداری و ایمان جمع می‌شود؟

از این سخنان حق اکثری از علما مکدر شده آن عزیز را متهم بتصوف و الحاد نموده حکم باخراج او کردند چنانچه او را از اصفهان به اهانت تمام بیرون کردند. چون بخراسان وارد گردید بهر جا و بهر مکان که می‌رسید بعد از ادای نماز جماعت و امامت

________________________________________

(۱) مخفی نماند که در این مسافرت شیخ بهاء الدین تنها نبوده بلکه عدۀ از علماء از قبیل میر محمد مهدی مشهدی خراسانی نیز به همراهی او باصفهان آمدند و شکایت و تظلم آنها به جائی نرسید. شیخ بهاء الدین مذکور برگشت و میر محمد مهدی مشهدی در اصفهان با حال یأس ماند تا در زمان نادر شاه فوت شد و قبرش در قبرستان آب‌بخشان می‌باشد. در سنۀ ۱۳۵۰ که حقیر اصفهان بودم به زیارت قبرش فائز شدم و ایشان از سادات حسینی خراسان می‌باشند. (شهاب الدین الحسینی النجفی المرعشی)