برگه:مجمع التواریخ میرزا محمدخلیل.pdf/۶۱

این برگ نمونه‌خوانی نشده است.

را به جلادی تبدیل نموده بروایتی بدست خود و بروایتی بدست پسر خود بنوک خنجر چشم فتح علیخان را بعد از قید نمودن از حدقه برآورد و اموال او قدری ضبط بسر کار پادشاهی و تتمه به فحوای هباء منثورا بدست هر که اوفتاد متصرف شد و وزارت اعظم بمحمد قلی خان شاملو تعلق گرفت و مصطفی خان میرشکارباشی را قورچی‌باشی نمودند و ایشان جمعی را از معتمدان خود باستقبال لطف علیخان که از شیراز متوجه اصفهان بود فرستادند که در هرجا به او رسند او را مقید نموده در کمال اهانت و ذلت و خواری در اصفهان آورده محبوس نمایند چنانکه محصلان امر مذکور در قریۀ ایزد خواست که چهار منزلی اصفهان است بلطف علیخان رسیده حسب الأمر دست او را بسته و سر او را شکسته و دو شاخه نموده باصفهان رسانیدند و بر طبق خواهش امرا او را ملبس بلباس نسوان نموده بر گاوی واژگون سوار کرده دم گاو را بدست او داده بودند و لوطیان شهر استقبال او کرده و چند سگی را به هیئت کتل اسب پیش پیش او می‌کشیدند و از اطراف و جوانب تف و لعنت و اهانت بی‌نهایت نموده او را حبس نمودند.

ذکر بقیۀ احوال شاه سلطان حسین در مدت بودن قزوین و سبب مراجعت نمودن او باصفهان

اما چون فتح علیخان را حسب الحکم پادشاهی کور نموده قید کردند عمال و متعلقان او را هرجا یافتند برای تفحص اموال بلطف و عنف آنچه ممکن بود از ایشان بدست آوردند و در این بین به نحوی که بتفصیل بعد از این بتحریر در خواهد آمد ان شاء اللّه تعالی عریضۀ محمود غلزۀ با سر اسد اللّه خان ابدالی که در حوالی زمین داور با او بر سر قلعۀ فراه جنگ کرده بود اسد اللّه را در جنگ بقتل رسانیده متضمن اظهار کمال خلوص عقیدت و بندگی و اظهار پشیمانی و تبری از اعمال و افعال پدر از روی مکر و خدعه و استمزاج احوال پادشاه و امرا و اینکه ایشان در چه قصد و اراده‌اند با فرستادۀ او رسید و بعد از عرض پادشاه و امرا چون همگی مستغرق بلاهت و سفاهت و غرور و نخوت و