ساکن میبود و بسبب اشتراک مذهب که با افاغنه داشت با ایشان محبت و دوستی میورزید زیرا که فرقۀ لزگیه که در حوالی شیروان و شماخی میباشند اهل سنت و جماعت و حنفی مذهباند و بالطبع با همکیشان خود یکدل و یکجهت میباشند و محمود بهمین جهات او را از جملۀ یکجهتان خود دانسته رفیق و مصاحب خود کرده بود چنانکه در وقت برآمدن از قندهار بقصد کرمان مشار الیه را معتمد دانسته نایب و جانشین خود کرده در قلعۀ قندهار گذاشته بود در این وقت بیجن سلطان مذکور اطاعت و نوکری افاغنه را ننگ و عار خود دانسته و نیز طمع در حکومت قندهار و توابع بهم رسانیده باتفاق جعفر خان سیستانی که محمود او را دستگیر کرده در قلعۀ قندهار محبوس کرده بود تمهید نموده و باظهار دولتخواهی صفویه و دستیاری رعایای قندهار که اکثری شیعه و خواهان سلطنت صفویه بودند در قلعه خروج نموده جمعی از افاغنه که هرجا در قلعه بیخبر بودند بقتل رسانیده قلعه را متصرف گردید اما از سوء تدبیر و عدم موافقت تقدیر لازمۀ هوشیاری و خبرداری را بکار نبرده در کمال بیخبری شب را بروز رسانیده در وقت صبح فرقۀ افاغنه که در بیرون بودند خبردار شده از بعضی بروج به دستیاری کمند خود را به بالای قلعه رسانیده بیجن سلطان و ملک جعفر خان را با سایر رعایا که با اوشان متفق شده بودند و در قتل افاغنه شریک بودند همه را بقتل رسانیده قلعه را باز بدست آوردند و بتعجیل تمام قاصدان و چارپایان را برای اخبار بکرمان نزد محمود فرستادند.
محمود بعد از استماع این خبر شهر کرمان را قتل و غارت و اهالی آن را اسیر نموده بقندهار مراجعت نمود و در آنجا بعد از چند ماه به موافقت فرقۀ ابدالی و بلوچان مکرانی و هزارجات و فارسی زبانان جمعیتی معقول نموده بقدر چهل پنجاه هزار سوار مرتبۀ ثانی در شهر شوال سنۀ یکهزار و یکصد و سی و سه (۱۱۳۳) هجری بکرمان رسید و به محاصرۀ شهر قیام نمود و از جانب پادشاه در آن وقت بعد از عزل حسین خان