برگه:مجمع التواریخ میرزا محمدخلیل.pdf/۹۴

این برگ نمونه‌خوانی نشده است.

شاه طهماسب دو پسر داشت یکی القاص میرزا که در ایام پدر فوت شده بود دوم عباس میرزای مذکور، و یک صبیه که معقودۀ احمد میرزای برادر شاه اسماعیل ثالث۱بود و این هر دو پسر نواب میرزا سید مرتضی خلیفه سلطانی داماد شاه سلطان حسین و هر دو برادر نوادۀ دختری خاقان سعید شهید بودند و از آن دختر ولد خلفی باقی نماند مگر صبیه‌ای که از بطن صبیۀ شاه طهماسب بود.

تا مدت سه سال او را۲ نگاه داشت، بعد از مراجعت از سفر کرکوک و بغداد و قائم شدن و رواج کار خود فرامین مطاعه باطراف و جوانب ممالک ارقام نمود که سرداران و سرکردگان و کتخدایان هر بلاد در چول موغان که صحرای وسیعی است حاضر شوند که مجلس شوری و کنگاش در آنجا منعقد خواهد شد.

بعد از جمع شدن اعیان ولایات گفت که شما می‌دانید که شاه طهماسب از عقل بهره ندارد و قابل سلطنت نیست و پسر او نیز خردسال است و لایق نیست و امورات صعب را که بواسطۀ او تمشیت یافته بود یک‌یک شمردن گرفت تا به اینجا که غیر من دیگری سزاوار این امر نیست. حاضرین از ترس جان و آبرو همه گفتند که درست است مگر چند کس که یکی از آنها میر محمد حسین ملاباشی بود قبول ننمود بعضی در همان‌جا مقتول گردیدند و از آنها برخی فراری و دربه‌در شدند و بر تخت جلوس نمود و اهل دانش و استعداد آن زمان کلمۀ: «الخیر فیما وقع» و «لا خیر فیما وقع» را که مطابق سنۀ ۱۱۴۸ هجری است تاریخ جلوس منحوس او یافته‌اند.

از آنجا ارادۀ تسخیر هندوستان نمود و شاه طهماسب و پسر او را از ارض اقدس بمازندران و از آنجا روانۀ شهر سبزوار نمود که در آنجا باشند و برضا قلی میرزا که پسر کلان او بود در خفیه فهمانید بلکه طلبیدن او بکابل از برای القای این مطلب بود که بعد از رفتن من هر دو را از میان بردار.

ملخص کلام اینکه شاه طهماسب این معنی را تفرس نموده خواست که بلکه

________________________________________

[۱]

[۲]

  1. (۱) در اصل: ثانی، و غرض از این هر دو احمد میرزا و شاه اسماعیل ثالث است
  2. (۲) یعنی شاه عباس سوم را