شاهرخ شاه بنا بر زمانهسازی در جواب نوشت که من شما را جای عمو و بازوی خود میدانم البته بزودی اسباب پادشاهی را برداشته در اینجا بیائید.
بالجمله افغان چون چنین دیدند که در قم کاری از پیش نمیتوانند برد ابراهیم شاه را برداشته روانۀ صوب بلدۀ کاشان شدند. اهل کاشان ضبط خود نتوانستند کرد بلدۀ کاشان را با بعضی قرای نواحی قتل غارت نموده رهگرای شهر زور و هرات شدند.
ابراهیم شاه چون حال بدین منوال مشاهده نمود از آنجا عطف عنان نموده تحصن به قلعۀ قلاپور۱ جست.
افغان و اوزبک چون این حال مشاهده نمودند روانۀ سمت قندهار و شهر زور شدند و اهل قلعه۲ بفرمان شاهرخ میرزا او را مقتول نموده نعش او را بارض اقدس آوردند.
در این بین رسولان از جانب تمام حکام و سرداران اطراف عراق و فارس و آذربایجان و غیره به نزد نواب میرزا سید محمد رسیدند و عرایض عبودیت مشحون باین مضمون آوردند که آن جناب مالک و پادشاه مائید و از طرف پدر و والده هر دو پادشاه رس و مالک ملک هستید و تا حال از راه ناچاری متابعت نادر شاه و اقربای او را نمودیم و باین سبب تمام ملک ایران بر باد رفت، الحال غیر از شما کسی را وارث پادشاهی نمیدانیم و اطاعت بر اولاد نادر نخواهیم نمود، از قم متوجه بصوب اصفهان شده بر تخت پادشاهی جلوس فرمائید که از جان و دل در جانفشانی و خدمت میکوشیم و مع هذا شاهرخ میرزا قابل سلطنت و جهانگشائی نیست چه در زبان ثقل و در عقل خفت و در صغر سن و نوادۀ نادر شاه است.
بعد از شنیدن این سخنان آن جناب فرمود که مرا ارادۀ سلطنت نیست، من جاروبکشی آستانۀ مقدسه را بهتر از سلطنت هر دو جهان میدانم، این خیال دربارۀ اینجانب
________________________________________