برگه:وقایع اصفهان.pdf/۵

این برگ نمونه‌خوانی شده ولی هنوز هم‌سنجی نشده‌است.

اول کاری که کردم اهل بازار و عموم کسبه را اطمینان دادم که دکانها را باز کردند واصل مقصود را هم تاحدی اظهار نکردم زیرا که اگر میگفتم به بردن میرزاعبدالحسین مأمورم چنان اوضاعی فراهم میآوردند که توپ و قشون دولتی مأمور شود و این معنی باعث خرابی اهل ولایت و عموم رعایا می‌شد لهذا بعقل ناقص خود چنان دانستم که اظهار این مطلب را بهیچوجه نکرده بلکه واقعه را بعکس شهرت دادم که میرزا عبدالحسین بالاستقلال وزیر است و میرزاعبدالوهاب باید بدارالخلافه برود مردم هم باینواسطه از بابت بودن میرزاعبدالحسین بسیار خوشحال بودند . سرکار خان خانان فرمود فردا باید برویم عمارت چهل‌ستون واعیان و اشراف شهر را هم اخبار نمائیم در ملا عام فرمایش اولیای دولت قاهره را بمردم برسانی که مردم آسوده شده از این تیروتفنگ انداختن دست بردارند و این ولایت آرامی بگیرد همانروز که قرار این اجتماع شد گویا تمام اهل شهر و بلوک را مجهز ساخته بودند بحدی جمعیت آمده بود که در چهل‌ستون با آنهمه وسعت جای خالی نمانده بود . سرکار خان خانان حسب‌القرار تشریف آوردند بنده نیز بالای دست‌انداز ایوان ایستاده در حضور سرکار خان مطلب را باین شرط بیان کردم که اگر امروز یکنفر از این اجتماع در شهر بماند تمامی بکشتن خواهند رفت ایشان هم این شرط را قبول کرده هر یک رو بمنزل خود روانه شدند اهل شهر نیز بفراغت هرکدام بکسب و کار خود اشتغال نموده بدعاگوئی دوام دولت جاویدمدت پرداختند همان روز عصر در بالاخانه خلوت سر پوشیده نشسته بودیم ناگاه از طرف میدان صدای تفنگی بلند شد گلولهٔ آن پیش روی فدوی بزمین خورده سرد شد سرکار خان دست‌پاچه شد که بروید شخص تفنگ‌انداز را پیدا