آب و هوا - و از این مردم و از درد این مردم داشته باشد. هنوز هیچ فارسی خوان متوسطی نمیداند که اساطیر ملی ما چیست؟ زریر کیست و گرشاسب کدام است و افسانه خلقت این سوی دنیا چگونه است؟ اما هر روز نامهای پر است از اساطیر یونان از داستان «زئوس» و «ژوپیتر » و از مجالس «المب» و واژه ناخوانا چرا؟ البته کسانی هستند یا بهتر است بگویم بودهاند که در این راه کوششی کردهاند که بینتیجه مانده چرا که تازه این کوششها راهم بدستور همان فرنگستانیها میکردهاند که روز نامهنویسی و مجله خوانی را باب کردهاند. تاریخ مطبوعات فارسی اگر بدقت تدوین شود چیزی است شبیه بداستان شهدا. شهدای صراحت نیچه و ابتكار و ذوق و کاهی دهان دریدگی - حبس و توقیف ابدی و گاهی قتل . از عشقی و صور اسرافیل بگیر و بیا. وهمین تجربه تلخ است که کار مطبوعات را باینجا کشانده است. بهر صورت چشممان دائماً بدست همانها دوخته است که این بازیجه را بدست ما دادهاند. و این ناندانی را بدست بیکارهترین و بیهنرترین مردم این مملکت سپردهاند: یعنی آن دسته از مدیران محترم ولی بیسواد جراند که وقتی از مدرسه و اداره و کارو کاسبی و خانه پدری و از هر جای دیگری مانده و رانده شدند تازه بفکر روزنامهنگاری افتادهاند بفکر این کسب بیضرر و اگر نه پر منفعت - دست کم پر شهرت... یکوقت رسم شده بود که همه از فراوانی تعداد عرق فروشیها فریاد میکردند و پیاله فروشها - غافل از اینکه آنچه از دستش باید نالید اینهمه واکسی و سلمانی و خیاطی و خرازی فروشیست از کثرت روز افزون این تعمیرکنندگان سر و پز ظاهری باید فریاد زد از این سالونهای زیبایی - از این آرایشگاههای زنانه و مردانه که ادارهکنندگان آنها اگر هم از عربهای لبنانی نباشند و کاسبیشان نگرفته باشد هیچ ابایی ندارند که دکان خودشان را مرکز پخش هروئین کنند و یا پاتوق هر کس قاچاق و نان آور دیگری. و ما که برای حفظ ظاهرمان اینهمه پول خرج میکنیم - چنین کفشهای واکس خورده و براقی داریم - و چنین زلفهای مرتبی-و چنان سرویزی ناچار مطبوعاتمان این نمودار مکتوب اجتماع این سجل احوال اوضاع اجتماعی - این کار نامهها نیز باید در خور آن سروپز عالی باشد و واقعاً برای حفظ ظاهر چه چیز آبرومندتر از این
برگه:3MaqaalehDigar.pdf/۱۵
این برگ نمونهخوانی شده ولی هنوز همسنجی نشدهاست.