برگه:3MaqaalehDigar.pdf/۵۵

این برگ نمونه‌خوانی شده ولی هنوز هم‌سنجی نشده‌است.

را نیز محتاج بکتاب ساخته اند که بروی و مطالبش را حفظ کنی و از روی آن امتحان بدهی. بگذریم که طرز انتشار و فروش این نوع کتابها در مدارس چگونه است و چه گروکشیها که نمیشود.

از نظر کیفیت معلم ادبیات فارسی نیز ) صرف نظر از جهت كمي قضیه که خود موجب غمض عین درباره کمیت است ) وضع چندان روشنتر نیست که گذشت .[۱] در زمره دبیران ادبیات فارسی هنوز از آن پیران پر تجربه نسل گذشته که ساعت درس فارسی برایشان وعظ و نصیحت است یا در جهان بینی خاص ایشان امتیازی میان زبان فارسی و عربی نیست داریم تا جوانهای تازه از کار در آمده ای که خود سیل بردگان هجوم زبان و ادب خارجی اند و چه بسیار قلیل‌‌اند دبیرانی که ضمن تدریس ادبیات فارسی میدانند چه میکنند یا میتوانند بزحمت فراوان بشاگرد بقبولانند که اگر زبان فارسی زبان مادری توست لازمه‌اش این نیست که مادرزاد آنرا بدانی و یا دستور و صرف و نحوش آشنا باشی حدوسط معلم خوب ادبیات فارسی ما يك فارغ التحصيل دانشكده ادبیات است که سه سال آزگار در آنجا نبش قبر کرده و فقط بلد است در باره سال ولادت و وفات فلان شاعر یا نویسندۀ باستاني شك و ترديد بياورد. اما هرگز مفهوم درست و دقیقی از ادبیات ندارد از ادبیات بعنوان یک هنر نه بعنوان وسيلة تقاضای اداری نوشتن ، میبینید که اینجای کار از دانشگاه خراب است. بسیار پیش آمده است که بهترین نویسندگان کلاسها در امتحانات هایی بزحمت قبول شده اند و از انشا که مایه امیدشان بوده حتی يك ۱۰ هم نیاورده اند.

آخرین نکته در این مورد واژه ناخوانا است که در باره درس

  1. طبق آمار وزارت فرهنگ تعداد دبیران ادبیات لیسانسیه در سال تحصیلی ۸-۳۷ جمعا ۷۰۰ نفر بوده است. در حالی که در همان سال وزارت فرهنگ برای کلاسهای موجود خود به ۱۷۸۰ دبیر ادبیات لیسانسیه محتاج بوده و معنى این واقعیت چیست ؟ اینکه چون در اغلب کلاسها پالاندوز خیاطی میکرده در نتیجه تمام شاگردان از درس ادبیات فارسی بیزار شده اند و حق هم داشته اند .