برگه:3MaqaalehDigar.pdf/۵۶

این برگ نمونه‌خوانی شده ولی هنوز هم‌سنجی نشده‌است.

عربی رخ می‌دهد. در عین حال که طبق برنامه‌های رسمی فرهنگ درس عربی باید همچون دستیاری برای فهم ادبیات فارسی تدریس شود - این درس کم کم بصورت زائده برنامه کلاس‌ها آمده است و جز در کلاس‌های ادبی توجهی آن نمی‌شود. خود فارسی بدرد کجای فردای شاگرد می‌خورد تا دستیارش که عربی باشد؟ چرا - این کلاس‌های عربی و حتی در اغلب موارد کلاس فارسی بدرد آن صدی ۲ تا ۵ شاگردان می‌خورد که آخوند ملکند و عربیت و ادبیت را از خانواده با خود بمدرسه آورده‌اند تا در هر کلاس لغت مشکلی را از معلم بپرسند.

و بنابراین مقدمات ( و آنچه پس از این بجای اصلی خود خواهد آمد ) در روزگار فعلی ما ادبیات فارسی در مدارس متوسطه کارش با پنجا کشیده که نمرهاش ملاط دیگر نمره هاست - معلمش اگر ملعبه نباشد اغلب اوقات اجباراً آدم سهل انگاری است کتابش را اگر نخریدی و تا آخر سال هم نداشتی عیبی ندارد – و اگر در امتحان نهایی دوسه نمره می‌خواستی تا در کارت تجدید نظر کنند همه نگاه‌ها متوجه معلم ادبیات خواهد شد و بندرت می‌توان دید که شاگردی در کلاسی از درس فارسی رد بشود.

دوم - نتایج مترتب بر این وضع

اگر در توضیح وضع تدریر ادبیات فارسی فقط بعوامل داخلی فرهنگ که در بالا اشاره‌ی بقسمتی از آن‌ها شد اکتفا کنیم نیز نتایج زیر است:

۱ - بیسوادی تقریباً مطلق فارغ التحصیلان دبیرستان‌ها. نه با این علت که قادر بنوشتن یك تقاضای اداری نیستند بلکه باین علت که سؤال امتحانی شیمی یا طبیعی را هم نمی‌توانند بنویسند. نه تنها با این علت که زیبایی شعر و نثر را نمی‌شناسند بلکه از خواندن آنهم عاجزند. و نه تنها باین علت که نمی‌دانند ادبیات بمفهوم هنری‌اش چیست بلکه اسم و قبل را هم از یکدیگر تمیز نمی‌دهند. و اگر کسی هست از این سالی ۱۲ - ۱۳ هزار فارغ التحصیل هر ساله دبیرستان‌ها که سوادی دارد مطمئن باشید که سواد خود را از خارج یعنی از خانواده