برگه:3MaqaalehDigar.pdf/۷۲

این برگ نمونه‌خوانی شده ولی هنوز هم‌سنجی نشده‌است.

افتاد او اصلا مگر میشود مردم را از خود رنجاند ؟ و خوشبختی درین است که او مدیر مدرسه ای است که از هر کلاس چهار پنج تا دارد . و هر کدام با ۶۰-۷۰ تا شاگرد. پس چهارم الف انشاء دسته اول را بخرد. پنجم جيم فيزيك دسته چهارم را و همینطور... معلم ها را هم در شورای مدرسه با همین سیاستها و عاقبت اندیشی ها میشود راضی کرد و خوب دیگر کار تمام است. و آنوقت دوماه از سال نگذشته معلم عوض میشود یا مدیر . و مدیر و معلم تازه دوستان تازه ای دارند و این دوستان تازه کتابهای تازه تر و توقعات تازه تری . و آنوقت روز از نو و روزی از نو ... و این روزی برای که برای بنگاه محترم نشر کتاب که چهل صفحه مطلب را با يك جلد شميز به چهار تومان می فروشد. حق التاليف را هم که نقد نداده است و در گرو این نگهداشته است که مؤلفان محترم چقدر رو بکارند و چقدر خواهش و تمنا و زورشان به چند کلاس چند مدرسه میرسد. این جوری است که شاگردها پشت در کنکور دانشگاه چهار سال و پنجسال در جا میزنند . چرا که هر را از بر تشخیص نمیدهند و هیچکس هم جرات ندارد بگوید آخر این بلبشو چرا؟ مگر آن کتابهای زمان مرحوم مرآت چه عیبی داشت همه جيز يك كاسه بود و خیال همه راحت بود و در يك خانواده منظم و خانم هر چهار تا پسر بنوبت از آن استفاده میکردند. ولی مگر میشود از گذشته دفاع کرد: ای آقا دنیا رو بتحول است و در کتابهای آن زمان اصول جدید آموزش و پرورش مراعات نشده بود و محتويات سنگین داشت و وزارت جليله مخصوصاً کتاب نویسی را آزاد گذاشته است چرا که آزادی رقابت میآورد و ناچار در که بهتر نوشته باشد برده است و ازین دهن پر کنها ... غافل ازینکه مگر این کتابهای تازه را که‌ها نوشته اند ؛ همانهایی که دبیرستان را با کتابهای آن دوره تمام کرده اند و من استادم دکتر شفق را دیده ام که دادش بلند بوده است که تاریخ ادبیات او را شش بار و شش دسته مختلف رو نویس کرده اند و باسم خود در آورده اند و همین جور بلبشویی که در سالهای بعد از شهریور بیست در امر مطبوعات پیش آمد الان چهار پنج سالی است در امر کتابهای مدرسه ای پیش آمده است . دیدیم که سر نوشت آن بلبشود.