برگه:3MaqaalehDigar.pdf/۸

این برگ نمونه‌خوانی شده ولی هنوز هم‌سنجی نشده‌است.

که بدم آن جادو سنگ نشده هستند کسانی از عوام الناس که هر بده سال يك بار بدعوى امامت بر می خیزند و خود را ماهیه می کنند درای مرد متمدن روز نامه خوان ! اما متوجه متن آرمانی قضیه باشید . دهانی بیسوادی (!) با واژه ناخوانا و گاوی و دو وجب زمین و يك مرتبه دعوای خواب ماندن یا حسر پیغمبر را دیدن پا پیشوائی و امامت ! این است که عظمت دارد .

حالا تو بگو «واژه ناخوانا که عظمتی است در جهل»، و من می گویم تو که اینراهم نداری جداری؟ جز خانه ای و ماشینی و دکانی و زاد و رودی ؛ وکی ؟ و کجا؟ درین عرصات که «یوم لا ينفع فيه مال ولا بنون» است. و محصولش؟ قتل عام ها و حتك دماء . یا خود کشیها و چاقوکشی ها یا وازدگی‌ها و غرب‌زدگی‌ها یا تفاخر و تخرخر !

حرف دیگرم اینکه مبادا درین سر دنیا و بر سر این چاه نفت که من ایستاده ام - دیگر دوره هیجانها وقيامها گذشته باشد که نسل من در آن بسیار باخت و هم بسیار مرد. فرض محال که چنین باشد باید پذیرفت که اکنون دوره قیامی است در درون خلوت خارجی اگر در تن هر کدام ما آدمی بیدار شد و بینا شد که حسابها از کجا غلط بوده است آنوقت قیامی دیگر رخ داده است.

زیر بنا و روبنا و مبارزه وصلح همه بجای خود. اما براى من مسئله این است که تا زیر بنایم نفت است و روبنایم قرقره کردن. تفاله های ادب و صنعت غرب، مرا بکسی نمی گیرند با بچیزی . باز چهل سال زندگی در این ولایت من دست کم این را باید فهمیده باشم که درین معرکه جهانی نخست باید حریفی بود تا بازی بگیرندت که آنوقت دم از مبارزه با صلح بزنی ٬ حریفی در خور این میدان. و من ازین حریف بودن چه دارم ؟ یا چه کم دارم ؟

اگر این دفتر با همه اغتشاشی که در کار انتشارش رخ داد توانسته باشد - نه که پاسخی بیکی ازین پرسش‌ها - بلكه تنها طرح کننده یکی از آنها باشد زهی سعادت تو که می خوانی . که من هیچم و چه اجرى ؟ و چه پوزشی؟

ج . آ


سوم تیر ۱۳۴۴