جوانی به فرانسه فرستاده شد تا تحصیلات خود را در آنجا تکمیل کند. پس از آن که زبان ما را به خوبی آموخت چنانکه امروز آن را به نهایت صحت بلکه ادیبانه تکلم میکند به طهران برگشت و شاه او را آجودان مخصوص خود کرد و به همین وسیله به مقام سلطنت تقرب حاصل نمود.
در سال ۱۲۷۵ موقعی که اردوی شاه در منزل حوضسلطان بود و یحیی خان در جلوی چادر پادشاه قراول میداد و دستور داشت که احدی را نگذارد به چادر داخل شود حاجی مبارک خواجهسرا خواست به زور به داخل چادر سلطنتی قدم گذارد و یحیی خان مانع شد. حاجی مبارک قمۀ خود را کشید و چنان ضربتی به صورت یحیی خان زد که بینی او را شکافت. شاه از این سروصدا از چادر بیرون جست و چون بر جریان قصبه اطلاع یافت امر داد تا فیالمجلس گردن مبارک را زدند و تمام دارایی او را به یحیی خان بخشید.
بعد از چندی ناصرالدینشاه خواهر تنی خود را به یحیی خان به زوجیت داد و به او مشاغل عمده از قبیل حکومتهای مهم واگذاشت و او را به الطاف جزیل سرافراز ساخت.
امروز مشیرالدوله در طهران در قصری با شکوه منزل دارد و این قصر را شاه به او بخشیده و او در آنجا با کمال مهربانی و مهماننوازی از واردین پذیرایی میکند.
روزی وی مرا به آنجا دعوت کرد و گفت میخواهم دوبهدو از فرانسه و از پاریس که همهوقت به یاد آنها هستم صحبت کنیم و از این صحبت لذت ببریم.
چندین بار بانهایت صمیمیت به من گفت که تمام اسبها و کالسکههای من در اختیار شماست و با صفای خاصی در این باب اصرار داشت. انصاف این است که من مردی به این بیریایی و به این محبت کمتر دیدهام.
وزیر امور خارجه یعنی قوامالدوله مردی است سمین و تنومند. وقتی که به دیدن او رفتم درست مثل مجسمۀ بودا چهار زانو بر روی فرشی نشسته و به چند بالش تکیه داده بود.
به من گفتند که در زیر جلدی به این کلفتی فطانتی مخصوص نهفته است. این فطانت خاص ایرانی که به تزویر آمیخته است پیش کسی که بر سایر سیاستمداران ریاست و