بزرگی میشوم و میبینم که یک عدۀ زیاد زنانی که خود را در چادر سفیدی مثل کفن پیچیدهاند به فریاد خواجهسراها هر کدام به گوشهای متواری میشوند و به اطاقهای خود که همه طرف حیاط را گرفته جز طرف جنوبی که متکی به موزه و نارنجستان است یا به حیاطهای کوچکتر دیگری میروند.
در وسط این حیاط بزرگ که باغچههایی مربعشکل دارد و درخت چنارهای بلند و پربرگ در آنها کاشته شده عمارت دو طبقهای است به نام خوابگاه که شاه معمولا تنها در آنجا استراحت میکند.
عمارت خوابگاه که مربعشکل است بر روی زیرزمین کمارتفاعی ساخته شده و دورادور آن غلام گردشی است با ستونهای عدیده و به توسط پلکانی به مرتبۀ اول راه دارد و در جلوی آن سردری است که به شکل طاق بر روی آن قرار گرفته و در وسط این سردر یک پلکان مرمری است با پانزده پله.
عمارت خوابگاه از بالا منتهی میشود به بام مسطحی که در دور آن نردۀ کمضخامتی کشیده و در روی آن گلدانهایی پر از گل گذاشتهاند و همین کیفیت نمایش و حلوۀ عمارت را بیشتر کرده.
چهار طرف عمارت با حجاری و سرستونهای گچی و نقوش گچبری تزیین شده و بر سردر پنجرههای بیضوی شکل آن از گل و بوته گچبریهای بسیار زیبا ساختهاند و این ترتیب در تمام طبقات عمارت رعایت شده.
البته کسی که در چنین قصر آرام مجللی که هزار زن به پاسداری آن مشغولند میخوابد بهترین خوابها را میبیند و به خوشترین وضعی سر بر بالین استراحت میگذارد.
بلی هزار زن بلکه امگر بتوان به گفتۀ کسی که بیاطلاع نبود اطمینان حاصل کرد از این مقدار هم بیشتر!
این عده زن که در اندرون زندگی میکنند مثل گلهای که به چوپانانی سپرده باشند تحت نظر چهل تن خواجهسرای سفید و سیاهند.
شاهنشاه ایران با چنین جاهوجلال شاید حق داشته باشد که پادشاهان دیگری را که ساده و بدون این قبود و دستگاهها زندگی میکنند به دیدۀ تحقیر بنگرد چنان که