روز اول سفر به این وضع خوش گذشت و نویدی بود برای روزهای بعد. در قسمتی از قطار که من بودم چهار نفر بودیم، از سه نفر همراه من دو نفر پیشخدمت مخصوص بودند و دیگری منشی سفارت، هر سه فرانسه را خوب تکلم میکردند و بسیار مهربان بودند.
سرتیپ ابوالحسنخان و سرتیپ احمدخان دو تن کرد جوانی هستند که چشمان و موهای سیاه ایشان از نژاد آنان حکایت میکند، اولی مردی خوشرو و بشاش است و دومی دارای ظاهری جدی است. این دو تن با این که با یکدیگر در کمال صفا هستند سعی دارند که در خدمتگزاری و جاننثاری نسبت به پادشاه متبوع خود بر یکدیگر تفوق حاصل کند. میرزا رضاخان که منشی سفارت ایران در پطرزبورگ است چنین به نظر میرسد که آیندهای درخشان داشته باشد زیرا که خاطر صدراعظم را به خود جلب کرده و صدراعظم هم در نظر دارد که مقام سیاسی مهمی در عهدهٔ او بگذارد.
۱۱ اوت-۱۳ ذیالحجه
گراندوک مملکت باد که ما در قصر جدید وی مهمان او هستیم چنین به نظر تمام ما رسید که از این پذیرایی راضی نیست و کاری را که بیگاری میماند در عهده گرفته. با این حال در این شش روز طولانی که ما مهمان او بودیم در پذیرایی از اعلیحضرت شاه ایران و خوش کردن اوقات او از هیچ چیز مضایفه نکرد و با شامهای قابل و آتشبازی و نمایش تئاتر و مجالس حقهبازی و گردش در هایدلبرگ[۱] و شکار در جنگل سیاه اوقات شاه را به خوشی گذراند.
باد امروزی آن شهر پرجمعیت سابق که مردم در آنجا به قمارهای مختلف سرگرم میشدند نیست. خیابانهای لیشتنهاله[۲] و ترینکهاله[۳] و عمارتی که به «خانهٔ صحبت» موسوم است چندان جمعیتی ندارند و امروز در چشم کسانی که سابقاً در پای میز قمار آنجا به قصد بردن ثروتی هنگفت میآمدند خالی میآید. معهذا اصلاحاتی که در این مدت در کار حمامهای این شهر، مخصوصاً حمامهای فردریک پیش آمده قابل ملاحظه است لیکن برای دلباختگان قمار این جمله هیچ لطفی ندارد تا آنها را به جای