برگه:3 Sal Dar Darbar-e Iran.pdf/۱۵۴

این برگ نمونه‌خوانی شده ولی هنوز هم‌سنجی نشده‌است.
۱۵۸
سه سال در دربار ایران
 

آنها را در مکانی خیلی دورتر از محلی که پریروز در آن‌جا بودیم داده بودند.

اردو به سرعت حرکت می‌کرد و من که در راه برای زدن یک روباه و عوض کردن اسب خود شاید بیش از ده دقیقه توقف نکرده بودم نیم ساعت تاختم تا به شاه رسیدم و اگر جای پای اسب‌ها بر روی برف نبود شاید اصلا نمی‌توانستم اردو را پیدا کنم.

ساعت یک به محلی که درندگان را در آن‌جا دیده بودند رسیدیم، جای پای گراز و قوچ و بز کوهی فراوان دیده می‌شد، عاقبت مأمورین اکتشاف جای پای دو درنده را نشان دادند که تازه از این مکان گذشته و به طرف شمال رفته بودند و این دو قاعدة بایستی همان پلنگ و یوزی باشند که ما به عقب آنها می‌رفتیم. از اسب‌ها پایین آمدیم و توقف کردیم، سوارها از چپ و راست به تفحص روانه شدند و شاه که ما با او همراه بودیم به بالای تخته‌سنگی رفت و به مدد دوربینی قوی دو درنده را که گاهی ظاهر و زمانی پنهان می‌شدند یافت و گفت که آنها به خط مستقیم در سرزمین بلندی در پانصد متری ما هستند. اسب‌ها را سوار شدیم و قریب یک ربع ساعت بیشتر از دره بالا رفتیم بعد اسب‌ها را رها کردیم و بی‌سروصدا بر تپه‌ای قرار گرفتیم و از آن‌جا که چشم‌انداز وسیعی داشت دو درنده را دیدیم که به قد پلنگی در صد و پنجاه متری نزدیک بوته خاری خوابیده بودند.

سوارهایی را که به جستجوی درندگان رفته بودند دیدیم که به سمت ما برمی‌گردند، ما هم به سرعت و به شکلی که کسی ما را نبیند خود را به تخته‌سنگی نزدیکتر به آن حیوانات رساندیم. شاه که نمی‌خواست درندگان از جا برخیزند و دید که آنها در تیررسند تفنگ خود را خواست و اول تیر را رها کرد، بعد همۀ ما به تیراندازی پرداختیم. دیدیم که درندگان از جا نجنبیدند، آنوقت مجد الدوله با تیراندازان دیگر به سمت حیوانات حمله برد و به یک ضرب قمه بدون هیچ خوف و هراس شکم یکی از آنها را درید. این مرد عجیب مظهر عزم و شجاعت بود.

بعد معلوم شد که درندۀ دیگر سر تیر رفته بوده است. دو درندۀ شکار شده دو پلنگ همقد بودند ضعیف‌اندام و همین ضعف اندام آنها می‌فهماند که در این بیابان‌های خشک همه وقت طعمۀ صحیحی گیر ایشان نمی‌آمده.

از این شکار بسیار لذت بردم و از اعلیحضرت ممنونم که وسیلۀ تماشای آن را برای