من فراهم ساخت.
برای شاه و همراهان او شکار درندهترین حیوانات امری عادی است چه ایشان پلنگ را مثلا همانطور که ما خرگوش را شکار میکنیم شکار میکنند. برای من نقل کردند که وقتی پلنگی که تحت تعقیب بود به غاری پناه برد و چون بیرون آمدن او طول کشید یکی از قراولان داخل غار شد و پلنگ از وحشت خود را از غار بیرون انداخت و شاه او را کشت، اگر چه قراول بیچاره با جان خود بازی کرده بود.
بالاخره پس از این شکار مظفرانه در حالی که نعش دو پلنگ را با خود میکشیدیم و اسبهای گرسنه و خسته را خرامانخرامان میآوردیم غروب آفتاب به منزل برگشتیم و اسبها از این که از این سفر پرخوف و خطر راحت شده بودند راضی به نظر میرسیدند.
بعد از این روز آفتابی دو روز باران سیل مانندی درگرفت و برفها را آب و جادهها را گل کرد به همین جهت حرکت امکان نداشت و نمیشد پا از خانه بیرون گذاشت اما از بدبختی منازل ما خوب نبود و بام آنها که هفت هشت ماه بر اثر آفتاب سوزان شکاف برداشته بود در زیر این باران میچکید و ما را خیس میکرد. روز بیستم که دیگر قابل ماندن نبود جاجرود را ترک گفتیم و به طهران برگشتیم.
۲۷ ژوئن ۱۸۹۰=۹ ذیالقعده ۱۳۰۷
چنانکه پیش هم اشاره کردیم معطلی شاه برای بیرون رفتن از طهران انتظار رسیدن امینه اقدس بود به همین جهت امسال حرکت از طهران به تعویق افتاد و امروز که چند روز از تابستان گذشته تازه ما صبح از طهران که در گرما و گرد و خاک غرقه است حرکت کردیم و به صاحبقرانیه رسیدیم. شاه و قسمتی از اهل اندرون در عمارت منزل دارند و بقیۀ همراهان در زیر چادرند.
راه صاحبقرانیه از دروازۀ شمیران است و عشرتآباد و قصر قاجار و ضرابخانه و باروتخانه و باغ بزرگ سلطنتآباد همه در طرف راست جادهاند. نزدیک به سه ساعت طول کشید تا ما به این باغ رسیدیم و طی این فاصله در این مدت کم آن هم در گرمای تابستان کمکاری نبود.