برگه:3 Sal Dar Darbar-e Iran.pdf/۱۷۳

این برگ نمونه‌خوانی شده ولی هنوز هم‌سنجی نشده‌است.
فصل چهارم: قصور ییلاقی و شکارگاه‌های شاهانه- البرز و مازندران
۱۷۷
 

حیوانات بود و از آنجا می‌شد آنها را هدف قرار داد ایستادیم، شاه ده دوازده تیر انداخت و ما هم به تیرباران پرداختیم اما شکارها از تیررس جستند و هنوز هم می‌دویدند و ما هم خسته و کوفته شب به منزل برگشتیم و چون برگشتن را اجبارا پیاده آمده بودیم خستگی ما از رفتن که سواره انجام می‌شد زیادتر بود.

۱۴ اوت=۲۳ ذی‌الحجه

امروز روز آش‌پزان است، این آش مفصل و عجیب و غریب که از چهل سال قبل تا کنون هر سال شاه پختن آن را دستور می‌دهد به یادگار آشی است که در موقع بروز وبا چهل سال پیش شاه آن را در شهر ستانک پخته و با تناول آن به عقیدۀ خود از ابتلای به مرض محفوظ مانده و به همین جهت از آن خاطرۀ خوبی در خاطر نگاه داشته است و عقیده دارد که آن آش را به گردن او حق بزرگ و ثابتی است.

عملیات آش‌پزی از ساعت یازده صبح شروع می‌شود، در زیر چادر بزرگی که در مواقع دیگر آن را برای نمایش تئاتر برپا می‌دارند چهارده گوسفند کشته را به دو میلۀ آهنی که به چنگک‌های آهنی دیگر استوار شده آویخته‌اند تا در موقع آنها را قطعه‌قطعه کنند. در روی فرشی سینی‌های پر از ادویه و سبزی‌های خوشبو و دسته‌دسته اسفناج و چغندر و میوجات مخصوصا بادمجان و کدوی زیاد ردیف چیده شده.

همۀ اعیان حاضر که یکی از برادران شاه و صدراعظم ریاست آنها را دارند دو زانو می‌نشینند و به پوست‌کندن و پاک‌کردن و قطعه‌قطعه‌کردن میوه‌ها و سبزی‌ها مشغول می‌شوند و شاگرد آشپزها با دست‌های کثیف و لباس‌های غرقه در چربی گوسفندها را با زور تمام پاره‌پاره می‌کنند.

اعلیحضرت مرا هم دعوت کرد که در این آش‌پزان شرکت کنم، من هم اطاعت کردم و در جلوی مقداری بادنجان نشستم و مشغول شدم که این شغل جدید خود را تا آنجا که می‌توانم به خوبی انجام دهم. در همین موقع ملیجک به شاه گفت که بادنجاهایی که به دست یک نفر فرنگی پوست کنده شود نجس است و نمی‌توان آنها را در آشی که مسلمان‌ها باید بخورند ریخت.

شاه امر را به شوخی گذراند و برای آن که روی عزیز دردانۀ خود را به زمین نیندازد