برگه:3 Sal Dar Darbar-e Iran.pdf/۱۸۷

این برگ نمونه‌خوانی شده ولی هنوز هم‌سنجی نشده‌است.
فصل چهارم: قصور ییلاقی و شکارگاه‌های شاهانه- البرز و مازندران
۱۹۱
 

۲۰ ژوئن=۱۳ ذی‌القعده

تقریبا هر روز طوفان به پا می‌شود و باران می‌بارد چون معمولا بر کوه‌های اطراف برف می‌بارد یا تگرک فرو می‌ریزد. هر وقت در اینجا باران ببارد درجۀ حرارت به نحو محسوسی پایین می‌آید و شب‌ها مخصوصا سرد می‌شود.

اخباری که از طهران می‌رسد بهتر از آنها که در آنجا می‌شنیدیم نیست. مشکل دخانیات با بدی حاصل امسال دست‌به‌یکی کرده و بر هیجان مردم افزوده است.

می‌گویند که در یزد مردم شورش نموده و چند تن بابی را کشته‌اند، راست یا دروغ این اخبار حالت اطرافیان شاه را که دستخوش نگرانی است اگر بدتر نکند بهتر نمی‌کند به طوری که همه مهر خاموشی بر لب زده و از ترس این که مبادا به همدستی با ناراضیان متهم شوند صحبتی نمی‌کنند. دور امین السلطان را از هر طرف دارند و اشخاصی مثل مشیر الدوله و اعتماد السلطنه و کسانی که من یا ایشان را هیچ نمی‌بینم یا کمتر می‌بینم دائما با او در ملاقاتند.

۲۳ ژوئن=۱۶ ذی‌القعده

شاه که از گردش سلطنت‌آباد برمی‌گشت در حین عبور به چادر من آمد و گفت «عجب تنها نشسته‌اید؟» و اعلیحضرت در این بیان محق بود زیرا که در اطراف من چیزی جز قلوه سنگ دیده نمی‌شد. نوکرهای من دو روز زحمت کشیده بودند تا سنگ‌های داخل چادر را از آنجا خارج کرده بودند اما تنها همین یک گرفتاری نبود چه به محض فرا رسیدن شب رتیلاهای درشتی که هر یک از جهت جثه به موشی می‌مانند از هر طرف به جولان مشغول می‌شوند و به راهنمایی نور چراغ از همه جهت به سمت من می‌دوند و من پاهای خود را برای آن که از شر آنها محفوظ بماند از زمین بلند می‌کنم و به بند صندلی تکیه می‌دهم. با این که هر شب عدۀ زیادی از آنها را می‌کشم باز شب دیگر می‌بینم که در عدۀ آنها نقصانی راه نیافته.

شاه به من گفت که «صندلی زیادی در اینجا جمع کرده‌اید» . من در این خصوص جوابی نداشتم زیرا که سه صندلی تاشو سفری اینگونه قابل توجه ملاطفت‌انگیز یا کنایه‌آمیز نبود. این سه صندلی که جای زیادی را نمی‌گیرد برای من کافی است، البته