است، مه غلیظی ما را فرا گرفته و شبنم سفیدی لباسهای ما را مستور کرده.
در زیر پای ما مازندران و جنگلهای عظیم آن که گاهی گوشهای از آنها از خلال ابر و مه دیده میشود قرار دارد. بعد از آنکه با زحمت زیاد در ظرف یک ساعت از دامنه پایین آمدیم به کندوان رسیدیم. این نقطه در درۀ تنگی واقع است و در آنجا هیچ محل مناسبی برای زدن چادرها نمیتوان به دست آورد بهخصوص که مه دایمی اجازه چشم باز کردن به کسی نمیدهد و گاهی هم این مه به بارانی ریز و سرد مبدل میگردد.
۲ اوت=۲۶ ذیالحجه
اگر این مه و ابر که از بحر خزر برمیخیزد دست از سر ما برندارد نمیدانم چگونه شکار کردن برای ما میسر خواهد شد. با وجود این اصول جلو میرفتیم و گاهی میشد که در جلوی خود اسب را از شتر تمیز نمیدادیم.
اگر چه راه خوشبختانه خوب و سر به راست بود ولی چون خاک زمین رس است و بر اثر باریدن چسبنده و لغزنده شده شترها با پای گوشتآلود و قدمهای نااستوار خود دقیقهبهدقیقه بر زمین میخورند و راه عبور ما را سد میکنند و گاهی هم به ته دره میغلتند و در این صورت راه ما باز میشود فقط چیزی که به گوش میرسد صدای مهیب جسمی است که به ته دره میرود و هر چه را بر سر راه خود مییابد با خود میبرد.
بیش از دو ساعت این راه سخت را با همین کیفیات طی کردیم و چون ساعت یازده نزدیک شد مه شروع به زایل شدن نمود و راه درههای جلو را پیش گرفت، چون مه رفت و به او به سلامت گفتیم توانستیم بعضی از مناظر اطراف را ببینیم و بفهمیم که کوههای اطراف که در موقع حرکت خشک و بیعلف بود حالیه پوشیده از درختانی کهن و مخصوصا غان است.
محل اردوی ما در سیاهبیشه که به ارتفاعی است قریب به ۲۰۰۰ متر منظرهای بدیع دارد چه چادرهای ما را بر تپهای که پایۀ آن در درههای عمیق است و در طرف دیگر آن کوههای مرتفع مستور از جنگل با قلههای آهکی بسیار زیبا دیده میشود زدهاند و از اینجا چشمانداز ما لطفی به خصوص دارد اما افسوس که باران که از بعد از ظهر سرکرده کیف ما را به هم زده است و من دلم به حال کسانی میسوزد که هنوز به زدن چادرهای