عین این منظره را ما در نزدیکی پلی که بین دو کوه به وضع غریبی درست کردهاند و از محل اردوی ذی الحجۀ ما چندان فاصله ندارد دیدیم. این محل یکی از سرچشمههای رودخانۀ لوراست.
وقتی که به گچهسر رسیدم دیدم که فراشها به افراشتن چادر سلطنتی مشغولند، معلوم شد که شاه شب را در اینجا به سر خواهد برد، چون من میترسیدم که چادرهایم امروز نرسد و به امشبم در اینجا دست ندهد پس از اندک توقفی که برای استراحت و خوراک اسبها کافی بود به سمت شهرستانک حرکت کردیم تا اقلا مجبور نشوم که بین راه در زیر آسمان بیبالاپوش و حفاظ بخوابم.
در مراجعت به خیلی چیزها که در رفتن از دیدن آنها محروم مانده بودیم برخوردم از جمله کوههایی دیدم که بر اثر نفوذ آب از آنها نیزههایی سرخفام و بلند شبیه به برجهای ناقوس کلیسا درست شده بود و منظرۀ آنها بیشباهت به خرابههای عماراتی که به سبک (گوتیک) ساخته میشود نبود.
کمی قبل از ملتقای دو رود شهرستانک و لورا سیلابی جاری است که به لورا میریزد و بستری از سنگ دارد که عمق آن بر ۲۰۰ متر بالغ میشود.
رود کرج از جهت عرض و امتداد در حقیقت دنبالۀ همان رود لوراست و همان رودخانه است که اسمش عوض میشود در صورتی که حال رود شهرستانک چنین نیست، مجرایش تنگتر و امتداد آن شرقی غربی است و عمودا وارد کرج میشود. ملتقای این دو نهر ۱۸۵۰ متر ارتفاع دارد.
بالاخره آرامآرام به پای اسبان در حدود ساعت شش شب به شهرستانک رسیدم چهار ساعت از سیاه چشمه تا گچهسر و چهار ساعت از گچهسر تا شهرستانک طول کشیده بود. امینه اقدس در اندرون قصر سلطنتی منزل کرده و اعضای او در زیر چادرهایی که کنار رودخانه زدهاند یکی از ایشان یعنی ناظم خلوت به محض این که مرا دید از چادر خود بیرون آمد و از من احوال اعلیحضرت را که خیال میکرد در کلاردشت است پرسید و وقتی که من گفتم که اردو فردا به اینجا برخواهد گشت بسیار تعجب کرد. ناظم خلوت که مردی خوشطینت است و به من لطفی دارد مرا به چادر خود دعوت کرد و من به میل تمام میهماننوازی او را پذیرفتم.