برگه:3 Sal Dar Darbar-e Iran.pdf/۲۲۳

این برگ نمونه‌خوانی شده ولی هنوز هم‌سنجی نشده‌است.
فصل پنجم: امتیاز دخانیات، اغتشاشات و هیجان مردم
۲۲۷
 

در پیچی به چند طبقه سنگ‌گچ برخوردم که از زمین بیرون آمده و وسعت و بزرگی آنها قابل دقت بود.

همین که از این نقطه رد شدم سگم را دیدم که از دره بالا رفت و به دور بلندی که من در پشت آن واقع شده‌ام چرخید سپس دم خود را میان دو پای خود برد و به سرعت برگشت من یقین کردم که حیوان به چیز نابابی برخورده و برای این برگشته است که مرا از آن مطلع سازد به عجله از کوهی که در طرف چپ بود بالا رفتم و اطراف نقطه‌ای را که سگ از آنجا برگشته بود و در طرف دیگر قرار داشت به دقت تحت توجه آوردم. در این موقع سه شکارچی را دیدم که به شتاب از بلندی‌ها پایین می‌آیند و با نشان دادن طرف راست فریاد می‌زنند پلنگ، پلنگ. این سه نفر یکی دندانساز شاه دیگری نایب آبدارخانه و سومی یکی از پیشخدمتان بود که با هم به شکار رفته بودند و مثل من انتظار چنین منظرۀ مخوفی را آن هم در نزدیکی اردو نداشتند.

با ترس و لرز می‌گفتند که پلنگ از نزدیکی ایشان گذشت و پس از آن‌که به قلۀ کوه رسید مدتی نیز به آنها نگاه کرد سپس به دامنۀ دیگر کوه رفت. یقین کردیم که این حیوان درنده ابتدا در نیستان واقع در سی‌متری معادن گچ خوابیده بود و به صدای شکستن قطعات گچی که من به زحمت آنها را می‌کندم به وحشت و فرار افتاده و سگ من که او را در حال خواب یا در حین فرار دیده بود دچار وحشت شده پیش من آمده بود.

به هر حال من خدا را شکر کردم که به معدن گچ سرگرم شده بودم چه معلوم است که اگر من این اشتغال را پیدا نکرده و شکار را قطع ننموده بودم به چه عاقبت و سرنوشتی گرفتار می‌آمدم.

۸ دسامبر=۱۵ جمادی‌الاولی

کار تجری ملاها کم‌کم به تظاهرات سیاسی کشیده. در یکی از جلساتی که صدر اعظم در طهران برای گفتگو در باب غرامت کمپانی تشکیل داده بود یکی از ملاها بدون پروا به امین السلطان گفت که این غرامت را باید اشخاصی که از آن شرکت رشوه گرفته‌اند از عهده برآیند و اسم چند نفر را هم برد.

در قزوین یکی از ملاها شخصی را دیده بود که غلیون می‌کشد، چون وی امر ملا را