برگه:3 Sal Dar Darbar-e Iran.pdf/۲۵۷

این برگ نمونه‌خوانی شده ولی هنوز هم‌سنجی نشده‌است.
فصل ششم: مسافرت به فراهان، وبای عام
۲۶۱
 

نمونه‌هایی از آن دیده‌ام و سابقا هم در الجزایر و تونس نظایر آنها را دیده بودم.

انجدان و اردوگاه ما نقطه‌ای است که نسبة آبی فراوان دارد و در کنار دشت است و در وسط آن کوهی مجزا قرار گرفته که بی‌شباهت به کلاه پاسبانان ما که چندین برابر بزرگ شده باشد نیست.

گرما و باد و غبار به هیچ‌وجه دست از سر ما برنمی‌داشت، با این حال سه روز دراز در این محل ماندیم.

۶ ژوئن = ۱۰ ذی‌القعده

دیشب یکی از زنان اندرون مرد، هنوز جسدش سرد نشده بود که او را در قبرستان آبادی به خاک سپردند و بلافاصله یعنی ساعت پنج صبح اردو را راه انداختند.

راه ما متوجه جهت شمال شرقی بود از دامنۀ کوه‌هایی که طرف دست چپ قرار داشت و دست راست ما جلگۀ وسیع سلطان‌آباد است.

ما از ساعت ده وارد سلطان‌آباد شدیم در حالی که از گرما پخته و از گردوغبار کور شده بودیم. شاه و اندرون و صدر اعظم در عمارت حکومتی منزل گرفتند و من به فاصلۀ کمی از ایشان در منزل شخصی اقامت اختیار نمودم، دیگران هم به همین وضع در منازل خصوصی مردم رحل اقامت انداختند فقط اسب‌ها و اثاثۀ سفر را در خارج شهر در اردو نگاه داشتند.

سلطان‌آباد اهمیت خاصی به جز این که مرکز تجارت عمدۀ قالی است ندارد این شهر هم مانند سایر بلاد ایران دارای کوچه‌هایی است تنگ و غالبا کثیف و دیوارهایی از خشت و گل و تیره‌رنگ که خانه‌ها در پشت آنها واقع شده و بازاری دارد که از این سر به آن سر شهر را به دو نیمه تقسیم می‌کند.

در هر خانۀ سلطان‌آباد کارگاهی برای بافت قالی برپاست و زن‌ها در عین این که به کارهای خانه‌داری می‌رسند به قالی بافی نیز مشغولند و به طور متوسطه هر هفته سه فرانک از این راه عایدشان می‌شود و چون در اینجا ارزانی است این مبلغ به نظر کافی می‌آید.

تجارتخانۀ زبگلر که مرکز آن در منچستر است و شعبه‌ای نیز در طهران دارد بیشتر