فرسفج این بدبختی را دارد که کاروانهای حامل جنازه به طرف کربلا از آنجا میگذرند اما مردم آن چون از این راه مداخلی دارند از این بابت خشنود نیز هستند.
۱۸ ژوئیه = ۲۳ ذیالحجه
چون این بار جهت مشرق را اختیار کردیم بعد از چندی به قریۀ «توی» که در دامنۀ الوند واقع است رسیدیم ولی برای آنکه بتوانیم اردوی خود را بزنیم قریب به نیم فرسخ دورتر رفتیم و در سرزمینی که ۲۰۰۰ متر ارتفاع داشت و نقطهای بود باصفا و پر از درختان سبز و خرم و چشمهسارهایی دلگشا که با آهنگ دلربایی از کوهها سرازیر میشدند چادر زدیم.
گذشته از این هوا در روز ملایم و در شب خنک بود و چنین به نظر میرسید که این محل گوشهای از بهشت موعود مسلمانان است ولی چه فایدهای که از نعمت حوری محروم بودیم.
اگر هم اینجا از بهشت جزیی محسوب نشود نباید هم زیاد از آن دور باشد. مگر نه این است که چشمهسارهای الوند به جای آنکه از پای کوه جاری شوند از قلۀ آن یعنی از بهشت آسمانی سرازیر میشوند؟ همین کیفیت همین که به دست طبع شاعرانه و قدرت تخیل مشرق زمینی بیفتد مطلب را تمام میکند.
توی مقر اقامت یک عده از شاهزادگان قاجاریه یعنی نوادگان فتحعلی شاه است که کثرت اولاد او حاجت به ذکر ندارد. اجداد این شاهزادگان را محمد شاه برای این که مزاحم و معارض او نباشند در بدو جلوس به این ناحیه تبعید کرده و ایشان هم توی را اقامتگاه دائمی خود قرار دادهاند. عدد ایشان حالیه از هزار نفر متجاوز است.
در چند کیلومتری اردو محل شهر روذراور قرار دارد که سابقا مرکز مهم تجارت زعفران بوده که در این نواحی کاشته میشده ولی امروز اثری از آن باقی نیست. هر چه از این و آن علت ترک این زراعت و پراکنده شدن جمعیت کثیر این شهر را پرسیدم هیچ کس جوابی معقول نداد. به جای آن شهر آباد حالیه در این محل جز یک مشت خرابۀ بینام و نشان چیزی دیگر نمانده مگر بنایی کثیر الاضلاع آجری که قبر حبقوق یکی از دوازه پیغمبر درجۀ دوم بنی اسراییل در آنجاست. بدنۀ این بنا تا بام به شکلی عجیب است و