برگه:3 Sal Dar Darbar-e Iran.pdf/۲۸۱

این برگ نمونه‌خوانی شده ولی هنوز هم‌سنجی نشده‌است.
فصل ششم: مسافرت به فراهان، وبای عام
۲۸۵
 

۱۱ اوت = ۱۸ محرم

تمام شب باد شدیدی از طرف شمال می‌وزید به طوری که بعد از روزی به آن گرمی شبی را که واقعا سرد بود به سر بردیم و تا حدی اقامت در فتح‌آباد لطفی بهم رساند.

در طلوع آفتاب باد ایستاد و ما به راه افتادیم و از کوهستانی گذشتیم که از جانب دیگر آن قسمت غربی سلسلۀ البرز و قلۀ باعظمت دماوند نمودار بود.

اردوی ما را در مأمونیه زدند. این آبادی با این‌که می‌گویند به نام مأمون خلیفه به این اسم موسوم شده آبادیی حقیر و بد شکل و کثیفی است.

۱۲ اوت = ۱۹ محرم

به حال یورتمه و گرد و خاک کنان از پهلو یا وسط چند آبادی عبور کردیم تا به محل شهر کهنۀ زرند که حالیه در زیر خاک نهفته است رسیدیم.

همه طرف صحرای خشک لم یزرع است، فقط در این میان آبادی بزرگ پیک که حصارهایی با برج و بارو دارد و چادرهای ما را در کنار آنها زده بودند دیده می‌شد.

حقیقة معلوم نیست که این همه مردم چگونه در وسط ناحیه‌ای به این خشکی و بی‌برکتی که آب مشروب آن منحصر به آب شور آب‌انبارهاست زندگی می‌کنند.

۳ اوت = ۲۰ محرم

منزل امروزی چون شش فرسخ طول دارد دراز است به همین جهت ساعت دو صبح به راه افتادیم تا هم بموقع به منزل برسیم و هم از آفتاب سوزان محفوظ باشیم. قریب به ساعت چهار از جلوی کاروانسرای خرابه‌ای گذشتیم. چیزی که در دیدن این کاروانسرا برای ما تازگی داشت این بود که تمام این کاروانسرا را از دیوار تا سقف از قلوه سنگ ساخته‌اند.

خلاصه نزدیک به ساعت شش به چادرهای خود که در کنار نهر کرج در محل رباط کریم زده بودند داخل شدیم. کرج در اینجا صورت یک رشته مرداب را دارد و در حقیقت از حالت رودخانه‌ای خارج است.