۱۸ اوت = ۲۵ محرم
وبا از چند روز پیش تاکنون در آبادیهای اطراف مثل تجریش و زرگنده و رستمآباد و دزاشوب مشغول کشتار است. دیشب هم در سلطنتآباد دو نفر به این مرض مردند. به همین جهت صبح که از خواب برخاستیم دانستیم که شاه تصمیم به رفتن به شهرستانک گرفته است.
اگرچه ما حرکت کردیم اما وبا را نیز در ترک خود داشتیم چه هنوز به آبشار پس قلعه نرسیده یکی از همراهان را که مبتلی شده بود و جلوتر نمیتوانست بیاید در آنجا گذاشتیم و قبل از رسیدن به منزل در بعضی دیگر نیز آثار و علائمی مشهود افتاد که در مبتلی شدن ایشان به این مرض شبههای باقی نمیگذاشت. شاه که این دفعه از عده همراهان خود کاسته است باز نزدیک به پنجاه زن همراه دارد و حق این است که این عده هم در این اوضاع و احوال زیادی است.
۱۲ سپتامبر = ۱۹ صفر
شیوع وبا در شهرستانک از روز ورود ما (۲۵ محرم) بود تا دهم صفر و از این تاریخ دیگر مریضی به این ناخوشی در اینجا دیده نشد. عده اموات در اردو و در آبادی که ناخوشی به آنجا از اردو سرایت کرده بود از بیست نفر تجاوز ننمود در صورتی که شماره مبتلایان به پنجاه رسید، علت این امر یکی حدت متوسط مرض بود دیگر احتیاطاتی که به عمل آمد اگر چه دیر به این کار دست زده شد.
غیر از دو زن از نسوان اندرون که شفا یافتند و یک نفر سلطان از قراولان عمارت که در ۲۷ محرم مرد کسان دیگری که مریض شدند همه از عملجات آشپزخانه و اصطبل بودند.
من شبهه ندارم که علت سرایت وبا به اندرون غذاهایی بوده است که از آشپزخانه به آنجا برده بودند زیرا که چند روز پیشتر از آن یک نفر مبتلی به وبا در یکی از چادرهای آشپزخانه مرده بود.
عقیده من این بود که اگر فورا مرضای اولی را از دیگران جدا کنند سرایت مرض محدود خواهد شد و اگر در معالجه فوری مرضی تعللی نشود عدد اموات کمتر