برگه:3 Sal Dar Darbar-e Iran.pdf/۲۹۴

این برگ نمونه‌خوانی شده ولی هنوز هم‌سنجی نشده‌است.
۲۹۸
سه سال در دربار ایران
 

تقریباً در میانه راه بین قزوین و رشت واقع شده.

اطاقی که من در آن منزل کرده‌ام پر از این قبیل یادگارهاست بعضی احساسی بعضی نشاط‌انگیز بعضی حزن‌آور و یک عده هم از روی مزاح چه به نظم و چه به نثر مثلاً یکی که بهار در منجیل بوده و زنده شدن طبیعت در این فصل او را به وجد آورده بوده از عوالم عشق خود آثاری گذاشته و دیگری که به این نشاط نبوده فیلسوف‌وار به امید روزبهی نوشته است که: «این نیز بگذرد». مسافری که از بیرون رفتن از ایران چندان متأثر نبوده مضمون ابیات ذیل را یادداشت کرده است:

«خوشا به حال کسانی که از اینجا می‌روند، خدا رحم کند به احوال آنها که به اینجا می‌آیند و روزگار به داد آنها برسد که در اینجا می‌مانند».

دیگری چنین نوشته:

«ایران حکم بهشت را دارد اما برای بی‌شعوران»

این یادگارها بعضی به یونانی است بعضی به ایتالیایی، عده‌ای هم به اسپانیایی و بیش از همه به انگلیسی. یکی را هم دیدم که به لاتینی بوده اما به املاء و انشایی که می‌فهماند که نویسنده آن در تحصیل لاتینی پیشرفت چندانی نداشته است و عین آن این است:

Requi est Puant iu Pace

و از آن فهمیده می‌شود که نویسنده از اعضای شرکت دخانیات بوده و اظهار خوشوقتی می‌کند که دیگر جزء آن هیأت نیست.

دو نفر قاطرچی که در قزوین ما را کاشته و خود پی الواطی در کوچه‌های قزوین غیبشان زده بود شب در اینجا به ما ملحق شدند و معلوم شد که گردنه خرزان را پیاده آمده‌اند و از این ایام غیبت همین کیف را به خاطر داشتند.

۳۱ اکتبر = ۹ ربیع‌الثانی

سه نفر رفیق همسفر من چون مثل ما زیاد بار سنگینی نداشتند صبح زود حرکت کردند ولی قافله کوچکی که با من همراه بود زودتر از ساعت هفت بلکه کمی دیرتر نتوانست به راه بیفتد.

بعد از بیرون آمدن از آبادی از جاده‌ای که به علت وجود چند درخت زیتون کم‌جثه