برگه:3 Sal Dar Darbar-e Iran.pdf/۲۹۶

این برگ نمونه‌خوانی شده ولی هنوز هم‌سنجی نشده‌است.
۳۰۰
سه سال در دربار ایران
 

پسر به این کار مشغولند. در میان این دختران دختر سیاه موی گندم‌گونی بود بسیار زیبا که ابدا در بند پوشیدن روی خود نبود و با دو چشمان درشت درخشان خود گذشتن ما را تماشا می‌کرد. این قسمت از گیلان برای زندگانی یکی از منزه‌ترین نقاط است اما افسوس که تب مخصوص گیلان هر عیشی را منقص می‌سازد.

ساعت یازده است و هوا گرفته و گرما در این نواحی پست شدت دارد. ما با این‌که بهتر آن بود که در پناه سایه درختان زیتون و هوای خشک مطبوع آن بمانیم از راه احتیاط به راه افتادیم.

هنوز یک کیلومتر نرفته رفقای راه دیروزی را که ساعت دو صبح امروز حرکت کرده بودند دیدیم که معطلند و با حرارت زیاد حرکاتی از خود نشان می‌دهند معلوم شد که اتفاقی برای ایشان افتاده به این تفصیل که قاطری که اسباب‌های آنها را می‌آورده در یکی از دره‌ها به پایین غلطیده و مرده است. قاطرچی که مواظبت سه اسب سواری مسافرین را هم در عهده دارد و کرایه آنها را از پیش گرفته می‌گوید یا پول قاطر مرده را بدهند یا این که با اسب‌ها و قاطری که خود بر آن سوار است برمی‌گردد.

سلطان‌علی بالاخره اختلاف را حل کرد، بسته‌های بار را که نصفی سالم و نصفی آسیب دیده بود از دره بیرون آوردند و بار قاطر دیگر کردند و به راه افتادند. من جلو افتادم زیرا که نمی‌خواستم در رستم‌آباد بمانم ولی ایشان به توقف در آنجا مجبور بودند.

وضع زمین می‌فهماند که باران زیادی باریده چه هر قدر جلوتر می‌رفتیم زمین را مرطوب‌تر می‌دیدیم و این وضع غیر مترقب برای ما اسباب زحمت کلی شد. خواستیم که از کناره‌های رودخانه که خشک‌تر بود برویم تا زودتر به منزل برسیم ولی وقتی که دیدیم اسب‌ها تا زانو در ماسه فرو می‌روند از تعقیب این خیال صرف نظر کردیم.

به رستم‌آباد که رسیدیم از ساعت یک تا دو استراحت کردیم و خود و مال‌هامان غذای کافی خوردیم و باز به راه افتادیم.

مدتی وقت ما به این گذشت که در چاپارخانه منظره باشکوه محل را تماشا کنیم، در مقابل سفیدرود جاری است که در اینجا منتهای عرض را دارد و پشت سر آن کوه‌های مرتفعی است که سراپای آنها را جنگل گرفته و به علت شروع پاییز رنگ درختان آنها رو به تیرگی گذاشت است.