امروز حجرات خالی و آتش خاموش است و دیگر شعله از ستونها سر نمیکشد و آتشگاه متروک و ضمیمۀ یکی از کارخانجات نفت شده است.
چگونه ممکن بود باکو را ترک گفت و به آن قسمت از آن که به علت خاک نفتآلود یا به سبب محیط دودی که آن را در میان گرفته یا به هر دو علت به شهر سیاه موسوم شده سری نزد؟
در موقع عبور از کوچههای باکو باید حواس خود را خیلی جمع کرد تا در منجلاب نفتی که از لولههای فراوان بیرون میزند نیفتاد چه این لولهها را که نفت به توسط آنها از قسمت بالاخانه به شهر سیاه مرکز کارخانجات میرود در روی زمین کار گذاشتهاند.
این کارخانجات با این که همه دارای یک قسم ماشین آلات هستند محصولشان برابر نیست زیرا که به غیر از نفت که محصول اصلی مایع استخراج شده است بعضی از کارخانجات از باقیمانده که مازوت باشد فقط روغنهای مخصوص چرب کردن ماشینها را بیرون میآورند و بعضی دیگر علاوه بر این روغنها بنزین و وازلین و کروزن نیز از آن میکشند.
میزان محصول نفت خام درصد جزء سی تا سی و سه جزء نفت معمولی و بیست تا بیست و دو جزء روغنهای ماشین است.
در اطراف باکو تقریبا در همه جهت چاه نفت وجود دارد ولی از همه مهمتر اول چاههای بالاخانه است که عمق آنها از ۴۰ متر نمیگذرد بعد چاههای بیبیآباد که تا ۳۰۰ متر عمق دارد.
بعضی اوقات در موقع حفر چاه وقتی که به معدن میرسند نفت چنان با قوت فوران میکند که آلات حفر چاه را به خارج پرتاب میکند و فوارهای از آن بیرون میجهد که تا چند متر ارتفاع دارد، این قسم چاه را «چشمۀ جهنده» میخوانند.
در این صورت فورا نفت را در مجرایی میاندازند و از آنجا آن را به مخزنی میبرند بعد به تصفیه خانه میفرستند ولی در اکثر موارد نفت به قوت خود از چاه خارج نمیشود، در این صورت باید آن را از داخل چاه به وسیلۀ سطلهای مخصوص که لولۀ استوانهای شکل بزرگی هستند و گنجایش آنها قریب به دویست لیتر است بیرون کشید.