را زراعت کردهاند، آبادیها مثل سابق دارای بامهای مسطح است اما شمارهٔ آنها بیشتر است، یک ورست دیگر که رفتیم در دهکدهٔ «پسناور»[۱] اول منزل امروز بار انداختیم.
در عوض طبیعت با عظمت و سراسر شگفتی که روز پیش دیده بودیم مناظر امروزی اگر چه کم شکوهتر است لیکن لطف و موزونیت در آنها غلبه دارد و اراضی آنها را از هر طرف با گاوآهن شیار میکنند و من گاوآهنی را دیدم که به هفت گاو بسته بودند. شمارهٔ آبادیها ساعت به ساعت بیشتر میشود و بعضی از بامهای کاهگلی از بامهای دیگر نمایانترند و در میان آنها کلیسایی است به شکل قلعه با دیوارهای دندانهدار و برج که یادگار ایام کشمکشهای مذهبی است.
هنوز چندان از آبادی آنانور[۲] دور نشده بودیم که بعد از طی پنج شش ورست راه و چند دقیقه مدت از ارتفاع ۸۰۰ متر به هزار متری رسیدیم و از پلی عبور کردیم که اطراف آن منظرهٔ بسیار باشکوهی داشت سپس از ۱۰۰۰ متری به نقطهای به ارتفاع ۷۵۰ متر پایین آمدیم و به جلگهای رسیدیم که جمعیت بسیار داشت و در دورادور منازل آن مو کاشته بودند.
در نزدیکی محلی به نام «دوشت»[۳] که ساخلویی نظامی داشت و به همین جهت مهم محسوب میشد اسبها را عوض کردیم و راه خود را که به سرعت رو به شیب میرفت پیش گرفتیم و در درهای افتادیم که تقریباً هیچ جمعیتی نداشت و مستور از علفهای هرزه بود و کمتر مزرعهٔ شخم زدهای در آن دیده میشد.
نزدیک به ساعت پنج از نزدیکی خرابههای قلعهٔ مستحکمی گذشتیم بعد از میان خندقی که در اطراف آن سنگهای جسیم قبور پراکنده از یکدیگر قرار داشت عبور کردیم و معلوم شد که اینجا قبرستان قدیمی پایتخت سابق گرجستان بوده. بعد از گذشتن از خرابههای این شهر قدیمی به ملتقای دو نهر آراگوا و کورا یعنی به دهکدهٔ کوچک «متسخت»[۴] آمدیم. این دهکده که در میان خرابهها واقع است از شکوه و جلال سابق آن اثری جز یک کلیسا باقی نیست. این کلیسا هم مستحکم است و در زیر ناقوس مخروطی شکل آن پادشاهانی که دورهٔ رونق این کلیسا را دیده بودند در خواب ابدی آرمیدهاند.