برگه:3 Sal Dar Darbar-e Iran.pdf/۳۷

این برگ هم‌سنجی شده‌است.
فصل اول: از فرانسه تا ایران به همراهی اعلیحضرت ناصرالدین‌شاه
۴۱
 

آنها را درختان بزرگ بارور یا بی‌ثمر پوشانده‌اند و از میان آنها هزاران هزار جوی‌های شفاف با تلألؤ مخصوص می‌گذرد. شاید در باب همین جاست که پیر دوپن[۱] شاعر گفته است: «نهال‌ها در این نقطه مستقیما از نژاد همان غنچۀ لطیفی است که جد اعلای ما نوح کاشته است» .

آیا در همین جا نبوده است که حضرت نوح همین «غنچۀ لطیف» را که عصارۀ آن پیری او را به جوانی مبدل ساخت به بار آورده؟

ما از آن جهت که حضرت نوح به قدر یک انگشت از این عصاره بیشتر خورده بود و به همین جهت این گیاه قیمتی را از هلاک نجات داد و به ما منتقل کرد باید نسبت به او از پسرش سام حق‌گزارتر باشیم.

با همین قبیل افکار بدون آن که ملتفت باشیم به شهر ایروان وارد شدیم و معذور هم بودیم زیرا که شهر در زیر دست در میان باغات انبوه پوشیده است و تا به آنجا نرسند دیده نمی‌شود.

ساعت نزدیک به هفت و قلۀ آرارات با عظمت تمام مرئی بود و چون آخرین اشعۀ آفتاب بر فراز آن دیده می‌شد و قسمت پایین آن در سایه غرقه بود جلوه خاص داشت.

از بعد از گذشتن از دریاچۀ گوگچه همواره پایین می‌آمدیم و با این که به ارتفاع هزار متری رسیده بودیم باز آرارات با ۴۲۰۰ متر بلندی بر ما مشرف بود.

۱۱ سپتامبر = ۱۵ محرم

شاه می‌خواست که از خلیفۀ بزرگ اچمیازین که در حکم پاپ ارامنه است دیدن کند. اچمیازین از ایروان هجده ورست فاصله دارد.

ما باید درست در ساعت ده حرکت کنیم زیرا که ورود شاه را به کلیسا ظهر اعلان کرده‌اند. جمعی از سربازان چریک محلی معین شده بودند که به عنوان قراولان نظامی با اعلیحضرت همراه باشند. سرتیپ بکلمیشف شاهزاده جنجری نوادۀ آخرین پادشاه گرجستان را که باید ریاست این عده را داشته باشد به من معرفی کرد.

این عده نظامی علاوه بر این که حکم قراولان افتخاری را داشتند برای دفاع ما از


  1. Pierre Dupont