فصل دوم
در ایران، آذربایجان و عراق عجم
توپها به شلیک در آمد و به میمنت قدوم اعلیحضرت که به ایران برمیگشت یک صد تیر توپ شلیک شد.
اسبی که آن را با زبن و یراق قیمتی آراسته بودند در آن طرف ارس منتظر مقدم شاه بود و چنین مینمود که در انتظار بیتاب است.
کسی که دهانۀ اسب را در دست داشت قالیچۀ چند رنگ اعلای رشتی را که از گردن تا دم بر روی اسب برای آن که خاک بر آن ننشیند انداخته بود برداشت و زین و یراقی که از کثرت زر و سیم میدرخشید نمایان شد. دهانه و سینهبند و کفالپوش اسب نیز همه غرق در طلا بود.
اعلیحضرت بر این اسب سوار شد و سپاهیانی را که از پیادهگاه قایق تا پوش مخصوص صف بسته بودند سان دید.
من نظیر این سانها را در عثمانی نیز دیده بودم. در آنجا سربازان لباسهایی در بر دارند که کمتر نو است و در صفوفی شش به شش یا چهار به چهار یا دو به دو اسلحه به دوش میایستند و چندان انضباطی ندارند.
مظفرالدینمیرزا ولیعهد که حکومت آذربایجان را در عهده دارد فرمانده این سیاه است. وی از تبریز مخصوصاً به سرحد قلمرو حکومتی خود آمده تا در آنجا از پدر خود پذیرایی کند و احتراماتی را که باید نسبت به شاهنشاه منظور گردد تقدیم دارد.
در مقابل گمرکخانۀ ایران در کنار ارس قدری دورتر از این محل قریب چهار هزار چادر برپا شده. این اردوی سیار شاهنشاهی است که قریب ده هزار نفر اجزاء آنند و در