بار کردند.
عقرب بزرگی در میان دو جامهدان من که آنها را روی یکدیگر گذاشته بودم منزل گرفته بود، من از دورۀ جنگهای هرزه گووین به قیافۀ این حیوان آشنایی کامل داشتم ولی در اینجا علاوه بر عقرب رتیلاهای عظیمالجثه دیده میشود که زخم آنها از زخم عقرب کمخطرتر نیست.
یکی از آنها را که در نزدیکی یکی از چادرهای مجاور کشته بودند به من نشان دادند به اندازۀ پنج تا شش سانتی متر بود. رتیلاهای قرهطاغ که سرهنگ کلبارس[۱] آنها را به مدد میلۀ آهنی که گلولهای از موم بر سر آن چسبانده بود از سوراخشان بیرون میکشید پیش این رتیلاها در حکم عنکبوتهای معمولی محسوب میشوند.
چادر و صندوقها و بارها و جامهدانها را هر کدام با طنابهای درازی از پشم بز بر روی زینها محکم بستند و شترها به وسیلۀ افسارهایی که سر هر یک از آنها به یکی از زینها بسته بود مرتبط بودند. کاروان به راه افتاد و در هر منزل عین همین بارگیری تکرار میشد.
ساعت نه حرکت کردیم. شاه در کالسکهای بود که چهار اسب قوی آن را میکشیدند. بر سر هر اسبی پری قرمز نصب کرده بودند و دم اسبها قرمز بود.
پهلوی هر یک از اسبها و نزدیک دو در کالسکه شش جوان نیزه به دست با کلاههای عجیبی حرکت میکردند، این جماعت را شاطر میگویند.
این شاطرها جورابهای بلند سفید و شلوار تیرهرنگ کوتاه در پا دارند، قبایشان گشاد و از ماهوت سبز است و نوارهای سفید بر آن دوخته شده و کمر چرمی قلابداری دارند که در نقره گرفته شده. کلاهشان شبکلاه بلندی است شبیه به کلاه پاسبانان که روی آن نوارها و قلابدوزیهایی از نقره کشیدهاند و منگولههای سفید و قرمز و سبز در بالای آن آویزان است و چون در دو جانب پهن است برای کسانی که باید بدوند مناسبتر به نظر میآید و میگویند که استعمال آن بسیار قدیمی است.
اگر چه یک عده از همراهان بر کالسکهها سوارند لیکن بیشتر جمعیت اسب در زیر پا دارند. جمعیت به این ترتیب با اثاثه و بنۀ اردو که خیلی عقبتر در راهند حرکت میکنند،
- ↑ Colonel KauIbars